شجاعتی که باعث تحقیر داعش شد

ساخت وبلاگ

بازخوانی رشادت‌های شهید مدافع حرم از زبان همسرش؛ 

شجاعتی که باعث تحقیر داعش شد    

بعد از خواندن نماز و زیارت عاشورا از همرزمانش خداحافظی کرد و حلالیت گرفت انگار می‌دانست فردا قرار است به جمع یاران شهیدش بپیوندد. می‌گفت: فردا با چهره‌ای خونین به ملاقات خدا می‌روم. برای سرزدن سپیده دمی که قرار بود او را به وصال حضرت دوست پیوند دهد لحظه شماری می‌کرد و فردای آن روز مرغ وجودش به اعلی علیین پرواز کرد. روایت مختصری از زندگی شهید سید محسن حسینی را از بیان همسرش مرضیه حسینی در ادامه مرور می‌کنیم.  

در ابتدا کمی در مورد شهید صحبت کنید؟  

 خانواده شهید حسینی حدودا چهل سال پیش از افغانستان به ایران آمده و ساکن مشهد شدند. شهید فرزند دوم خانواده بود که سال 67 به دنیا آمد و تا مقطع سیکل ادامه تحصیل داد و سپس مشغول کار شد.  در سن 22 سالگی با هم ازدواج کردیم و حاصل هفت سال زندگی مشترک ما دو دختر به نام‌های نَعمه و فاطمه کوثر است. از زمانی که دو تا از برادرهای آقا سید برای دفاع از حرم به سوریه رفتند او هم بی‌قرار رفتن شده بود و پنجم تیرماه همین امسال به شهادت رسید. 

آشنایی شما با همسرتان چگونه شکل گرفت؟  

قبل از ازدواج خواب دیده بودم که یک نفر در حرم امام رضا(ع) به من یک کبوتر داد و گفت از این کبوتر مراقبت کن تا بال و پر در بیاورد. من هم آن کبوتر را گرفتم. بعد از مدتی آقا سید به خواستگاری من آمد با اینکه خانواده مخالف بودند این ازدواج خیلی زود سر گرفت. بعد از شهادت همسرم تازه تعبیر خوابم را فهمیدم. او بعد از هفت سال زندگی مشترک بال و پر در آورد و با بال شهادت به سوی آسمان پرواز کرد. 

هفت سال زندگی مشترک با شهید چگونه گذشت؟ 

زندگی معمولی و ساده‌ای داشتیم و زیاد به فکر مادیات نبودیم. زندگی را سخت نمی‌گرفتیم به همین خاطر در کنار هم طعم خوشبختی را چشیدیم. اختلاف و دعوا در همه زندگی‌ها وجود دارد. مهم این است که زن و شوهر چگونه آن را حل کنند. من و آقا سید هم گاهی با هم دعوا می‌کردیم و اختلاف داشتیم ولی او اصلا اهل مشاجره نبود و سعی می‌کردیم خیلی زود این اختلاف را با صحبت و گفتگو حل کنیم. خیلی مهربان و با گذشت بود و یک مرد ایده ‌آل برای زندگی مشترک بود. در این مدت حتی یک بار هم با تندی با من صحبت نکرد و هر وقت ناراحت می‌شد برای اینکه بتواند بر خود مسلط باشد قرآن می‌خواند. اهل نصیحت کردن و امر و نهی هم نبود و با رفتارش من را متوجه اشتباهاتم می‌کرد. از نظر اخلاقی بسیار صبور، آرام و شوخ طبع بود. 

از سختی‌های همسر شهید بودن بگویید؟ 

فقط خدا می‌داند که بزرگ کردن بچه‌ها در نبود پدرشان چقدر سخت است.  هر بار که دخترم بهانه بابا می‌گیرد، هر بار که دست دختری را در دست پدرش می‌بیند و بغض می‌کند، به من خیلی سخت می‌گذرد. تا وقتی که همسرم شهید نشده بود خانواده شهدا را درک نمی‌کردم ولی حالا می‌فهمم که همسر شهید بودن چقدر سخت است ولی همه این سختی‌ها را به عشق حضرت زینب(س) به جان می‌خرم و از خدا می‌خواهم به ما صبر زینبی بدهد. 

از رشادت‌های همسرتان در نبرد با داعش چه شنیده‌اید؟ 

آن‌طور که از همرزمان آقا سید شنیده‌ام، او در هنگام نبرد با دشمن بدون اینکه پشت خاکریزها پناه بگیرد با دشمن می‌جنگیده و همین موضوع باعث تحقیر و در نتیجه عصبانیت آنها شده بود. به همین خاطر بعد از شهادتش سینه‌اش را به رگبار بسته بودند تا به خیال خود از جنازه‌اش انتقام گرفته باشند. دوستانش تعریف کردند به خاطر عینکی بودن همسرم آنها توانسته بودند به خوبی او را شناسایی کنند.

بیشترین سهم را در دفاع از حرم حضرت زینب(س) برادران افغانستانی مقیم مشهد به خود اختصاص داده‌اند نظر شما در این مورد چیست؟ 

من فکر می‌کنم مردم افغانستان با مفهوم جهاد و شهادت غریبه نیستند. به عنوان مثال خانواده خودم تا کنون  چندین شهید را تقدیم اسلام کرده است. دو تا از دایی‌ها و شوهر خاله من در جنگ با طالبان به شهادت رسیده‌اند. پسر خاله‌ام که ساکن تهران بود هم از شهدای مدافع حرم است. همسر خواهرم نیز در دوران هشت سال دفاع مقدس ایران در کردستان جانباز شده است. مردم افغانستان به خاطر شرایط سختی که در کشورشان داشته‌اند مردمانی شجاع و دلیر هستند و علاوه بر این محبت بسیاری نسبت به اهل بیت(ع) دارند. شاید همین شجاعت و محبت آنها به اهل بیت(ع) آنها را در این راه پیشتاز و پیشقدم کرده است. ولی متأسفانه برخی با زخم زبان می‌گویند مدافعان حرم به خاطر پول رفتند. در حالی که هیچ کس حاضر نیست به خاطر گرفتن مبلغی از خانواده و زندگی‌اش دل بکند و جانش را به خطر بیندازد.

داستان یک مدافع حرم ۳...
ما را در سایت داستان یک مدافع حرم ۳ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1modafeharamd بازدید : 278 تاريخ : شنبه 21 بهمن 1396 ساعت: 21:17