زندگى نامه خودگفته شهید مدافع حرم مرتضى عطایى (ابوعلى)؛ بخش سوم

ساخت وبلاگ

بسم رب الشهداء و الصدیقین

"پاتوق همیشگى، بخش سوم" ...

آن هیئتِ سنتى از هیئت هاى دیگر متمایز بود. خاکى بودن و اخلاصى را که در آن هیئت و متولى آن مى دیدم، خیلى برایم جالب بود. به قول حاج قاسم، برخى مداحان در هیئت ها مى گویند حسین، سین، سین! در بعضى از هیئت ها هم افرادى براى چشم و هم چشمى، کارهایى مى کردند یا اینکه با شیوه هاى جدید، مداحى مى کردند و من اصلاً با آنها صفا نمى کردم؛ براى همین هر دوشنبه به حسینیه قمى مى رفتم. حاج قاسم هر شبِ دوشنبه، آدم هاى مستحقِ دور حرم را اطعام مى کرد و من هم براى کمک به او مى رفتم. در خودِ هیئت هم زیارت عاشورا و دعاى توسل مى خواندیم. گاهى زیارت عاشورا را من و دعاى توسل را پسرخاله ام مى خواند.

البته من صدا و سبکى ندارم که مداحى کنم، اما دعا، مخصوصاً ندبه و کمیل را زیاد مى خواندم. بعد هم که مراسمِ حسینیه تمام مى شد، سفره مى انداختند. گاهى بر سر سفره آدم هاى کارتن خواب و بعضى وقت ها افراد معتاد هم مى آمدند که از نظر ما علیه السلام نبودند و زیاد از آن ها خوشِمان نمى آمد.

یک روز به حاج قاسم گفتم: "حاجى، زمانى که سفره مى اندازى، آدم هاى معتاد هم هستند. به نظر من درست نیست که اینها را اطعام کنیم." حاج قاسم گفت: "آق مرتضى، بالاخره اینها هم بنده خدا هستند. از همه این حرف ها هم که بگذریم، اگر یک نفر واقعاً گرسنه باشد و شکمش سیر شود، ما را بس است." این اخلاص عجیبى که در او مى دیدم باعث شده بود که معمولاً به هیئت دیگرى نروم. علاوه بر برنامه ثابت هیئت در هر شبِ دوشنبه، براى شهادت ائمه علیهم السلام و تاسوعا و اربعین هم در حسینیه مجلس عزا برگزار مى شد.

ادامه دارد ...

صفحه ٣

✍️ برگرفته از کتاب:"ابوعلىکجاست؟"؛ شهید مرتضى عطایى

به کوشش دفتر مطالعات جبهه فرهنگى انقلاب اسلامى

داستان یک مدافع حرم ۳...
ما را در سایت داستان یک مدافع حرم ۳ دنبال می کنید

برچسب : زندگى,خودگفته,مدافع,مرتضى,عطایى,ابوعلى؛, نویسنده : 1modafeharamd بازدید : 186 تاريخ : جمعه 10 شهريور 1396 ساعت: 11:54