اولین پیمان

ساخت وبلاگ

اولین بار که صدای گریه‌ فرزندش را می‌شنود دلش می‌لرزد. وقتی یادش می‌آید که حسین چقدر آرزوی دیدن این بچه را داشت دنیایی از غم اندوه روی دلش می‌نشیند. با خود می‌گوید کاش حسین هم اینجا بود و مثل همه پدرها صورت این نوزاد دوست داشتنی را غرق در بوسه می‌کرد. انگار خودش هم می‌دانست که فرزند سومش وقتی به دنیا می‌آید که روح پاکش به آسمان‌ها پرواز کرده. برای همین بود که می‌گفت اگر برای من اتفاقی افتاد اسم پسرم را علی‌اصغر بگذارید. درست 65 روز بعد از شهادت بابا به دنیا آمد و همین نام زیبا در شناسنامه‌اش نشست. نامی که یادآور نام کوچکترین سرباز دشت کربلا است. حالا مادر می‌خواهد همراه این کودک زیبا و دوست داشتنی به خانه برود. ولی به یاد روزی می‌افتد که فرزند اول انها یعنی محمد محسن به دنیا آمده بود که همسرش با چه ذوق و شوقی به این کودک نگاه می‌کرد. دلش راضی نمی‌شود به خانه برود و دوباره جای خالی او را ببیند. برای همین بعد از ترخیص از بیمارستان علی‌اصغر را به گلزار شهدا و سر مزار بابا می‌برد تا سنگ قبر سرد و خاموش بابا اولین گاهواره او و اولین درسش از زندگی درس ایثار و از خودگذشتگی تا پای جان باشد. قنداقه علی اصغر را که روی سنگ قبر بابا می‌گذارد یاد حرف‌ او می‌افتد که چندین بار به او گفته بود که دوست دارم فرزندم اولین قدم‌هایش را در دنیا روی سنگ قبر من بگذارد. شاید منظور شهید از این گفته این بوده که دوست دارم بعد از شهادت من کسی باشد که راه من را ادامه دهد و علی‌اصغر کوچک اولین نفس‌هایش را بر سر مزار بابا می‌کشد تا به او بگوید پدر جان راهت را ادامه خواهم داد و این اولین پیمان این سرباز کوچک در این دنیا بزرگ است.

داستان یک مدافع حرم ۳...
ما را در سایت داستان یک مدافع حرم ۳ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1modafeharamd بازدید : 193 تاريخ : دوشنبه 12 تير 1396 ساعت: 19:30