خاطره اى از شهید مدافع حرم حاج کریم اصل غوابش به روایت یکى از همرزمان

ساخت وبلاگ

بسم رب الشهداء

روز تدفین سردار شهید سید جاسم نورى بود. من و حاج کریم غوابش کنار همدیگه ایستاده بودیم. 

بهش گفتم: حاج حالا اینها چرا وجداناً نمى ذارن ما بریم؟ [اینهایى که گفتم و اشاره کردم طرفشون، سه، چهار سردار بودند]. 

گفتم: حالا اینها چرا ما رو نمى فرستن بریم؟

حاج کریم غوابش بهم یک نگاهى کرد و آهى کشید و گفت: "سید! دارى چى مى گى؟! اینها کى هستن؟ تا حضرت زینب [سلام الله علیها] امضا نکنن، آب از آب تکون نمى خوره، سید. اشکال از ماست. از خودمونه" و با انگشت به سینه خودش مى زد. "سید، اشکال از خودمونه. یه جاى کار ما مى لنگه سید که نمى شه بریم".

حاجى بعد همین صحبت ها بعد چند روز رفت. رفت دیگه برنگشت که نگشت.

وقتى پیکر حاجى رو برگردوند، یاد دعاى عرفه افتادم. یه فرازى هست که مى گه: "لَحْمِی وَ دَمِی وَ ... وَ عِظَامِی‏"، حاجى واقعاً با کارى که کرد با اون مینى که رفت روش [مین ضد تانک بود]، واقعاً بدنش این جورى شد.

ان شاءالله که همومون عاقبت بخیر بشیم.

التماس دعا

 @labbaykeyazeinab

داستان یک مدافع حرم ۳...
ما را در سایت داستان یک مدافع حرم ۳ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1modafeharamd بازدید : 170 تاريخ : جمعه 23 تير 1396 ساعت: 21:32