خاطره ای از شهید محمد بلباسی

ساخت وبلاگ

مادر شهید حاج محمد بلباسی 

یک روز می خواست برود نماز جمعه، وقتی خواست بند کتانی‌اش را ببندد، رفتم روبروی پله جلویش را گرفتم، پرسیدم:«کجا»؟

 گفت :می‌روم نماز جمعه. گفتم نماز جمعه‌ی تو، درس توست، حالا اگر یک هفته شرکت نکنی اشکالی ندارد. درست را بخوان، دانشگاه که قبول شدی انشاءالله نماز جمعه هم می‌روی.

 الحمدالله درس خواند و دانشگاه سراسری مشهد رشته مهندسی ریخته‌گری هم قبول شد.

آقا محمودرضا

داستان یک مدافع حرم ۳...
ما را در سایت داستان یک مدافع حرم ۳ دنبال می کنید

برچسب : خاطره ای از شهید همت,خاطره ای از شهید,خاطره ای از یک شهید,خاطره ای از شهید بهشتی,خاطره ای از شهدا,خاطره ای از شهدای مدافع حرم,خاطره ای از شهید چمران,خاطره ای از شهید رجایی,خاطره ای از شهید مهدی باکری,خاطره ای از شهید خرازی, نویسنده : 1modafeharamd بازدید : 236 تاريخ : دوشنبه 26 مهر 1395 ساعت: 11:09