داشتیم با ماشین از روستایی برمی گشتیم که ماشینمون نزدیک روستای مادر حاج حمید، بنزین تمام کرد
پیشنهاد کردم که به خانه مادرشون بریم و پول قرض بگیریم؛ ولی حاج حمید باناراحتی گفت : چیزی رو به شما می گم که آویزه گوشتون کنید
هیچ وقت خودتون رو نیازمند کسی غیر خدا نکنید
حتی اگه نیازمند شدید فقط از خدا بخواید و به اون توکل کنید
با ناراحتی گفتم : الان خدا برای ما بنزین می فرسته؟!
گفت : بله اگه توکل کنی می فرسته
بعد هم کاپوت ماشین رو بالا زد و نگاهی به آب و روغن ماشین انداخت که یک مرتبه یکی از دوستانش از راه رسید و مقداری بنزین بهمون داد
حاج حمید گفت : دیدی اگه به خدا اعتماد کنی خودش وسیله رو می فرسته؟
شهید سیدحمید تقوی فر
@modafeonharem
داستان یک مدافع حرم ۳...
ما را در سایت داستان یک مدافع حرم ۳ دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : 1modafeharamd بازدید : 215 تاريخ : شنبه 22 دی 1397 ساعت: 2:58