داستان یک مدافع حرم ۳

متن مرتبط با «متن ما زیاران چشم یاری داشتیم» در سایت داستان یک مدافع حرم ۳ نوشته شده است

نماز جماعت

  • نماز جماعت به نقل از همرزم شهید عبدالرضا مانند  دوست و برادرم بود .در سوریه با هم بودیم.هنگام شهادت هم کنارش بودم با صدای خوشی که داشت حتما باید اذان میگفت و همهء نیروهای حزب الله و سوری و فاطمیون را, ...ادامه مطلب

  • یکی از تفریح های ما حضور در گلزار شهدا بود

  • خاطره همسر شهید: یکی از تفریح های ما حضور در گلزار شهدا بود . بین قطعه ها قدم می زد و سن شهدا را نگاه می کرد  یک بار بهش گفتم : محمد ما که بمیریم چون من از دختر شهید هستم من را قطعه خانواده شهدا دفن , ...ادامه مطلب

  • برخیز و برایمان ڪمے روضه بخوان ...

  • روضه خـوان  برخیز و برایمان ز داغ مادر ڪمے روضه بخوان ... ذاکراهل بیت شهید حجت اسدی شهادت : ۹۴/۱۲/۲ سوریه  شب شهادت حضرت زهرا (س)  @modafeonharem, ...ادامه مطلب

  • این سهمیہ هاے جنگــ من مال شما

  • ایـن زندگـے قشنـگـ من ماڸ شما ایام سپیــد رنگـ من ماڸ شما باباے همیشہ خوبـــ من را بدهید این سهمیہ هاے جنگــ من مال شما تصویری از فاطمه زهرا و زهرا نازدانه های شهید مدافع حرم سعید انصاری  ولادت:۱۳۴۹/, ...ادامه مطلب

  • ۲۱ دی ماه سالروز شهادت ۱۴ شهید مدافع حرم

  • ۲۱ دی ماه سالروز شهادت :  ۱ شهیدمدافع حرم فرزاد زنگنه ۲ شهیدمدافع حرم حسین امیدواری ۳ شهیدمدافع حرم مصطفی چگینی ۴ شهیدمدافع حرم امیر علی محمدیان ۵ شهیدمدافع حرم مجید قربانخانی ۶ شهیدمدافع حرم مرتضی ک, ...ادامه مطلب

  • زینبی بودن ما را همگان می دانند...

  • افتخاریست ما را نوکرتان می خوانند... زینبی بودن ما را همگان می دانند... شهید احمد مشلب غریب طوس ولادت حضرت زینب مبارکباد کانال شهید احمدمشلب @AHMADMASHLAB1995, ...ادامه مطلب

  • دلمان و هدفمان یکی بود

  • روایت همسر محترم شهید:  ماازهمان ابتدا با هم عهد بسته بودیم. قرار من و همسرم بر این بود که یکدیگر را در کارهای مستحبی شریک کنیم. ایشان هر کار مستحبی انجام می‌داد ثوابش برای من هم نوشته می‌شد. من هم ا, ...ادامه مطلب

  • قفل دلم به دست شما باز می‌شود

  • شهید رسول خلیلی  ارادت ویژه ای به چهارده معصوم بویژه حضرت زهرا(س)، امام رضا(ع) و امام زمان(عج) داشت بطوری که در ایام زیارتی امام رضا(ع)، در هر جایی که بود، خود را به مشهد می رساند در حد یک شبانه روز , ...ادامه مطلب

  • باقیات الصالحات پدر و مادرش شده و چقدر قشنگ به چیزی که می‌خواست، رسیده بود

  • بخشی از کتاب دلتنگ نباش : روح‌الله همیشه به زینب می‌گفت: «بیا برای خودمون   باقیات     الصالحات   جمع کنیم. یه کاری بکنیم که بعد از مرگمون هم اون دنیا به کارمون بیاد.» به حال پدر و مادر امام‌خمینی غبطه می‌خو, ...ادامه مطلب

  • در هر شرایطی خدا مواظب ما هست

  • یکبار فاطمه را گذاشت روی اپن آشپزخانه و به او گفت: پر بغل بابا  و فاطمه به آغوش او پرید.  بعد به من نگاه کرد و گفت: ببین فاطمه چطور به من اعتماد داشت. او پرید و می‌دانست که من او را می‌گیرم، اگر ما ا, ...ادامه مطلب

  • جیبش باید پر پول می بود اما نبود

  •  به روایتی از مادر شهید :   جیبش     باید   پر پول می بود اما   نبود   نه اینکه ولخرج باشه نه ته ته تفریحش این بود که با پسر خاله هاش جمع بشند و برن دریا تنی به آب بزنند پاسدار بود و حقوق کارمندی سپاه رو می گرفت, ...ادامه مطلب

  • مادر «بى محمودرضا» بود

  • راوی:احمد رضا بیضایی  برادر شهید محمود رضا بیضایی اواخر آذر ١٣٦٠ بود. یادم هست که زن صاحبخانه میگفت: « بچه را آورده اند خانه.» اما درست یادم نیست چه کسى مرا برد طبقه بالا تا بچه را ببینم.  وارد اتاق, ...ادامه مطلب

  • سالروز شهـادت (شهـید عبدالحسین یوسفیان شهید اسماعیل ڪریمی

  • پاسبانِ حرم زینب ، اگر او باشد چین بہ پیشانی زوّار نخواهـد افتاد پاسدار مدافـع حــرم شهید و اسماعیل و ڪریمی و سـالروز شهـادت ڪلام شهـید : خدایا ؛ در این عُمر نامم عبدالحسیــن ، دانشگاہ امام حسین ، لشڪر , ...ادامه مطلب

  • برای خاطر خدا ، شما ادامه اش دهید

  • روایتی از یک دیدار صمیمی با خانواده شهید مدافع حرم سجاد زبرجدی خانه ای کوچکو ساده اما گرم و صمیمی خانه ای که به راحتی پذیرای سی نفر مهمان شد،وارد خانه که شدیم، مادر اصرار کرد که در اتاق پسرش بنشینیم , ...ادامه مطلب

  • من مانده ام با دلتنگی ِفردا و جای خالیت چه کنم...

  • شب میلادت رسیده.. من مانده, ام با دلتنگی, ِفردا, و جای خالیت, چه کنم... @ra_sooll, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها