خاطره همسر شهید: یکی از تفریح های ما حضور در گلزار شهدا بود . بین قطعه ها قدم می زد و سن شهدا را نگاه می کرد یک بار بهش گفتم : محمد ما که بمیریم چون من از دختر شهید هستم من را قطعه خانواده شهدا دفن , ...ادامه مطلب
شهید مدافع حرم محمد علی خادمی عشق حضرت زینب(س) از همان روزهایی که هیچ خبری از جنگ در سوریه نمایان نبود در وجودش شعله می کشید.خواب هایی که می دید و عشقی که به نام زینب برای نام گذاری دخترش داشت نشانی, ...ادامه مطلب
پدربزرگوارشهیدسالخورده: یکی از کارهایی که از کودکی علاقه مند بود انجام بده این بوده که وقتی مهمان می اومد علاقمند بود پذیرایی کنه و قبل بلند شدن مهمان ها می رفت کفش هاشون رو جفت می کرد . خیلی با محب, ...ادامه مطلب
تازه از سربازی برگشته بود و حدود20 سالش بود که اومدن خواستگاریم ... هنوز کاری هم پیدا نکرده بود... یادمه مراسم خواستگاری بابام ازش پرسید... " درآمدت از کجاست؟؟ گفت:من روی پای خودم هستم و از هر جا ک, ...ادامه مطلب
دست نوشته آغشته به خون شهید علی مصطفی حیدر مولای من! من بهشت را برای نعمت های جاودانه اش نمیخواهم، بلکه آن را به طمع چیزی بزرگتر میخواهم! مولای من! بهشت من همنشینی با اباعبدالله است... مدافـــع, ...ادامه مطلب
به گزارش مشرق، شهید محمد بلباسی یکی از ۱۳ پاسداری بود که در نبرد خان طومان به درجه رفیع شهادت رسید؛ شهید والامقامی که هنوز فرزند کوچکش زینب را ندیده بود. همسر شهید مدافع حرم محمد بلباسی در اینستاگرام, ...ادامه مطلب
در خانطومان، شانزده اردیبهشت به شهادت رسید. به نمازاول وقت بسیار پایبند بودند، همیشه در قبال غیبت کردن حتی در موارد بسیار کوچک و ناچیز مقابله می کردند. اهل دروغ نبود و ازین کار بیزار بودند. به زیارت, ...ادامه مطلب
ایشان به خاطر ولایت راهی سوریه شد... یکی از خصوصیات بارز ایشان که در صدر تمام خصوصیات ایشان بود، ولایتمداری ایشان بود.... ایشان در زمان فتنه در بندرعباس در پروژه ای عهده دار امور جوشکاری بود. وقت, ...ادامه مطلب
تزئین ماشین عروسیمان ؛ طوری بود ڪہ قسمت شیشهی جلو سمت عروس را دسته گل چسبانـده بود و گل ها مـانع دیده شدن من در ماشین بودند. برای آقا جواد مهم بود که به مجالس شادی حلال برود ؛ و مراسم عروسی خودمان, ...ادامه مطلب
نم باران، عطرِ خاک را بلند کرده بود. با قدمهای آهسته رفت قطعه ۵۳، میعادگاه همیشگیاش. نسیمی ملایم بین سربندها خوش رقصی میکرد. نفس عمیقی کشید. بوی عطر عود و گلاب میآمد. سر مزارِ شهید رسول خلیلی ما, ...ادامه مطلب
داشتیم با ماشین از روستایی برمی گشتیم که ماشینمون نزدیک روستای مادر حاج حمید، بنزین تمام کرد پیشنهاد کردم که به خانه مادرشون بریم و پول قرض بگیریم؛ ولی حاج حمید باناراحتی گفت : چیزی رو به شما می گم ک, ...ادامه مطلب
طبق رسوم جبهه، بچه ها حنا درست کرده بودند اون شب برای اولین بار حنابندان عجیبی رو در طول عمرم دیدم جوان هایی که برای رفتن به حجله خونین دست و پاهاشون رو حنا می بستند! یادمه سید میلاد روی دستش با حنا, ...ادامه مطلب
شهید رسول خلیلی ارادت ویژه ای به چهارده معصوم بویژه حضرت زهرا(س)، امام رضا(ع) و امام زمان(عج) داشت بطوری که در ایام زیارتی امام رضا(ع)، در هر جایی که بود، خود را به مشهد می رساند در حد یک شبانه روز , ...ادامه مطلب
بخشی از کتاب دلتنگ نباش : روحالله همیشه به زینب میگفت: «بیا برای خودمون باقیات الصالحات جمع کنیم. یه کاری بکنیم که بعد از مرگمون هم اون دنیا به کارمون بیاد.» به حال پدر و مادر امامخمینی غبطه میخو, ...ادامه مطلب
سلام رفقا شهید علی امرایی هستم میخوای بدونی من چطور شهادتم را گرفتم ... ؟ شهادتم دست مزد این بود ڪه من زندگیم را بہ راه حسین (ع) دادم و او هم مرا خرید ... حرفما ڪوتاه ڪنم... راستی ما ڪه در این طرف , ...ادامه مطلب