قهرمان بی‌ادعا

ساخت وبلاگ

زهرا؛ دختر شهید زائرشاه 

قهرمان بی‌ادعا

دلش هنوز هم گرم بودن بابا جمشید است. بابایی مهربان که رفتنش برای همه درس بود و برای فاطمه افتخار. زهرا این روزها هر کجا که پا می‌گذار نگاهش به عکس بابا گره می‌خورد. چرا که در و دیوار محله کوچکشان مزین به عکس شهدای مدافع حرم شده است. امروز همه مردم شهر از رشادت‌های شهدای مدافع می‌گویند و دنیا مات و مبهوت حماسه آفرینی آنهاست. حماسه‌ای که پایه‌های کاخ استکبار را به لرزه در آورد و نام داعش را برای همیشه به زباله‌دان تاریخ انداخت. حالا زهرا از اینکه دختر یک شهید مدافع حرم است به خود افتخار می‌کند و نام بابا را با غرور به زبان جاری می‌کند. بابایی که به حکم آیه قرآن زنده است و هیچوقت او را تنها نمی‌گذارد. زهرا هر روز گرد و غبار از قاب عکس بابا می‌زداید و با او پیمانی دوباره می‌بندد و قول می‌دهد تا زنده است مثل او رزمنده و مدافع باشد و اگر افتخار مدافع حرم زینب(س) نصیب بابا شد، او هم مدافع حجاب زینبی باشد و راه پدر شهید و به خون خفته‌اش را ادامه بدهد. آری این روزها بابا در کنار زهرا نیست که پای تمرین‌های علوم و ریاضی‌اش بنشیند و در درس‌ها به او کمک کند. ولی او یک درس را خوب به دختر و همه بچه‌های شهر یاد داد. او به همه آنها آموخت که می‌توان آرام و بیادعا بود ولی قهرمان روزگار.

داستان یک مدافع حرم ۳...
ما را در سایت داستان یک مدافع حرم ۳ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1modafeharamd بازدید : 270 تاريخ : پنجشنبه 19 بهمن 1396 ساعت: 2:12