میروم تا اشک در چشمان رهبرم جمع نشود

ساخت وبلاگ


مادر شهید مدافع حرم حامد جوانی:

خیلی اهل شوخی و خنده بود.

با هر قشری، از هر سنی ارتباط برقرار می کرد و برای ارتباط بهتر، نسبت به سن و موقعیت افراد رفتار می کرد.

و همیشه هم خنده به لب داشت که امروز با اون لبخند ها و شوخی ها تصویر ها و خاطرات زیبایی تو ذهن خانواده و دوستانش نقش زده.

پسرم حامد رفتارش طوری بود که اگر از کسی کدورت یا ناراحتی داشت سعی میکرد با خوبی و خنده مشکلش رو حل کنه.

ولی یه خط قرمزی داشت....ولایت فقیه.

به ولایت که میرسید می گفت منطقه ی ممنوعه است.

یه دوستی داشتیم که با همه شوخی میکرد یک بار به شوخی بحثی کرد، که دیدم حامد کشیدش کنار. و با جدیت گفت: با هرکسی دوست داری شوخی کن، با خونواده م، خودم، دوستام ولی یادت باشه حق نداری با رهبری شوخی بکنی. به این نقطه که میرسی باید خط قرمز بکشی.

عاشق رهبر بود، و همیشه در تعریف و صحبت از دیدارهای رهبریش، از  عظمت و هیبت آقا صحبت می کرد.

ورد زبانش در این چند وقته اخیر شده بود «که میروم تا اشک در چشمان رهبرم جمع نشود.»

 @Agamahmoodreza

داستان یک مدافع حرم ۳...
ما را در سایت داستان یک مدافع حرم ۳ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1modafeharamd بازدید : 208 تاريخ : پنجشنبه 12 بهمن 1396 ساعت: 19:30