شهید مدافع حرم محمدرضا زارع الوانى به روایت خواهر گرامى شهید؛
بسم رب الشهداء و الصدیقین
"کنار قدمهای جابر سوی نینوا رهسپاریم، ستونهای این جاده را ما به شوق حرم میشماریم؛ ...
اربعین سال ٩٣ بود که آقای طاهرنیا آمدند منزل مادر و بعد از یکی دو ساعت همراه رضا راهی کربلا شدند.
چند روز بعد ساعت پنج و نیم صبح بود دیدم گوشیم پیام آمد. چندمین باری بود که رضا این پیام را برایم میفرستاد.
"دود این شهر مرا از نفس انداخته است
به هوای حرم کربوبلا محتاجم".
سریع با او تماس گرفتم. گفت: "الان از مرز آمدم این طرف. خواستم بگویم به یادت بودم".
سال ٩٤ هم که ا زسوریه برگشت و آقا سجاد شهید شده بودند، میگفت: "نمیدانم امسال چهطور بدون آقا سجاد کربلا بروم". سال بعد، خودش هم پَر کشید.
@labbaykeyazeinab
داستان یک مدافع حرم ۳...
ما را در سایت داستان یک مدافع حرم ۳ دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : 1modafeharamd بازدید : 189 تاريخ : يکشنبه 14 آبان 1396 ساعت: 18:58