وقتی که شهید مدافع حرم سجاد دهقان وسیله شفای یک بیمار سرطانی میشود..

ساخت وبلاگ

سیِّدْعاٰشِقْ

بسمـ رب الشهدا

حوالی ساعت ۹صبح روز دوشنبه مورخه ۹۵/۶/۲۹صدای زنگ در به صدا درامد...

سه نفر پشت در بودند یک پیرمرد و پیرزن ویک خانم جوان با قیافه ای ژولیده و بدون ابرو و بسیار نحیف و بالباس محلی که به سختی راه میرفت وارد حیاط شدند...

ولی با اصرار زیاد هم به داخل خانه نیامدند و گفت من خواب جوان شما را دیده ام من ۷سال است که بیمارم و سرطان معده داشتم دیگر توان پرداخت هزینه های بیمارستان را نداشتم وبا قطع امید بیمارستان ازبهبودی بیماریم دیگر امیدی به زنده ماندن نداشتم اما با وجود اینکه باردار هستم دلم نمیخواست ناامیدی برم من غلبه کند...

چون درجایی زندگی میکنم که هیچگونه امکاناتی نداشتیم و معالجات من بجایی نرسید تا الانکه دیگر در خانه در بستر بیماری هستم چندباری هم باردار شده بودم ولی ب دلیل بیماریم بعد از۶ماه باعمل جراحی بچه را ازشکمم خارج میکردند...و اینبارهم  در دوماهگی برایم داروهای گیاهی و جوشانده هایی که درست میکردند نمیتوانستم بخورم ک روز عید قربان درخواب جوان بامحاسن بلند به خوابم آمد گفت بلندشو گفتم من توانایی بلندشدن را ندارم گفت نه تودیگر میتوانی  ازجایت بلند شوی مگر تو حضرت زینب (سلام الله علیها)را صدا نمیزدی!؟

حضرت من را فرستاده و گفته هرچه که برایت می آوردند بخور؛

گفتم من نمیتوانم چیزی بخورم وقتی از خواب بیدارشدم  ظرف جوشانده ای ک مادرم آورده بود را خوردم دیگر حالت تهوع نداشتم  تا قبل ازاین هرچه را که میخوردم بالا می اوردم و مجددا غذا خوردم ولی اینبارهم بالا نیاوردم این یک هفته دیگر  میتوانستم غذا بخورم ک ظهرپنج شنبه بازهمان جوان به خابم  آمد و 

گفت حالا ک حالت روبه بهبود است بیا زیارت قبرم از او پرسیدم تو کی هستی؟ گف من سجادم ،سجاددهقان در جوار  حضرت زینب(سلام الله علیها) به شهادت رسیده ام...

گفت: باید بیایی کازرون

گفتم:من نمی دانم کجاست من حتی توان هزینه کردن هم ندارم

گفت:تو بیا تا یک مسیری از راه برو راننده پولی ازشما نمیگیرند  بقیه راه راهم که آمدی هزینه را به شما میدهند...

 وقتی که به کازرون رسیدید انجا بپرسید مابقی راه را به شما نشان میدهند درضمن وقتی به زیارت قبرم امدی به این ادرس (.......)خانه برادرم برو و در جیب لباس نظامی من که با ان در سوریه میجنگیدم سه عدد زیتون هست و یک تبرکی دیگر(پرچم) به عنوان تبرکی وشفا آن را بگیر.

زمانیکه به چهارمحال و بختیاری رسیدیم خانم جوانی که همراه پسرش بود از او پرسیدیم که آیا میداند کازرون کجاست گفت مسیر زیادی تا اینجا دارد گفتم ولی ما پولی نداریم خانم جوان ۱۵۰هزارتومن پول به ما هدیه داد...!!

آمدیم و به هرسختی رسیدیم وقتی چشمم ک به امام زاده افتاد دیدم همان امام زاده ی در عالم خواب بود ،پس از زیارت قبر و پیداکردن ادرس خانه ی برادرش با دیدن عکس شهید گفت این همان است اما محاسنش از این بلندتر بود با دیدن عکس شهید سردار هدایت الله غلامی گفت زمانیکه به من مسیر امام زاده را نشان میدادند ایشان نیز همراهیشان میکردند...تبرکی  که میگفتند همان پرچم ایران بود ک روی تابوتش بود...و ازاین خانواده درخواست کردیم دوباره پیشمان بیایند پیرمرد گفت اگر خدا بخواهد و زنده باشم تابستان دیگر با دختر و نوه ام میاییم اما اگر نباشم این قول را  نمیتوانم به شما بدهم...

از زبان شِفا گرفته:

پدرم میگفت چرا اینقدر حضرت زینب(سلام الله علیها) را صدا میزنی،جوابت را نمیدهد .دیگر صدایش نزن...

که چن روز بعد این خاب را دیدم....

شهیدسجاددهقان سرگردتخریبچی

شهیدی پُر از خوبی و مهربانی

کوه اخلاص

نام:سجاد دهقان

نام پدر:عباس

ولادت:1362/2/11

شهادت:1394/11/16

محل تولد:کازرون،نوجین

محل شهادت:سوریه،حلب،عملیات آزاد سازی نبل و الزهرا

شهدا شرمنده ایم 

هرگونه دستکاری در متن و تحریف این داستان واقعی،وحذف لینک منبع اشکال شرعی دارد⚠️

جمع آوری متن:

ستادمردمی تکریم مدافعان حریم آل اللّه 


داستان یک مدافع حرم ۳...
ما را در سایت داستان یک مدافع حرم ۳ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1modafeharamd بازدید : 341 تاريخ : چهارشنبه 7 مهر 1395 ساعت: 9:32