دلنوشته مادر شهید عارفی به مناسبت محرم برای فرزندش

ساخت وبلاگ


سلام مصطفی عزیزم... هرساله اول محرم پیراهن مشکیت رابرتن میکردی وازفرزندت هم میخواستی مشکی بپوشد. دستان کوچکش رامیگرفتی وهیئت میبردی. میگفتی پسرم بعدازظهربخواب تابتونی شب ازثواب سینه زنی برا امام حسین بهره ببری وطاها باچه ذوقی هرساله منتظرمحرم بود اما... امسال پسرت سرگردون بود انگارمنتظر دستای گرم بابابود تاتوسرمای شبهای پاییزی دلگرمش کنه... امسال طاها بی تاب بود بغض داشت امیرعلی سرگردون بود.. واما خودم توسوزعشق مادرانه دارم میسوزم.

داستان یک مدافع حرم ۳...
ما را در سایت داستان یک مدافع حرم ۳ دنبال می کنید

برچسب : دلنوشته مادر شهید,دلنوشته مادر شهید گمنام,دلنوشته برای مادر شهید,دلنوشته مادر شهدا,دلنوشته های مادر شهید, نویسنده : 1modafeharamd بازدید : 162 تاريخ : دوشنبه 12 مهر 1395 ساعت: 10:35