حفظ قرآن

ساخت وبلاگ

بسم رب الزهرا(س)

چهارسالش بود،ما در منطقه قائم شهر آبادان ساکن بودیم،آنجا نه حسینیه بود نه مسجد.بچه های کوچک هم زیاد،بودند.

من یک کلاس قرآن برایشان در خانه راه انداختم.بچه ها جمع می شدند و قرآن می خواندند.احمد با اینکه کوچک تر از بقیه بود،می گفت:

«من هم میخواهم قرآن بخوانم»

آنجا سوره های کوچک قرآن را حفظ می کردو می خواند.

من احساس کردم که بایداز الان باید با احمد کار کرد.یک دفتر و مداد آوردم و حروف الفبا را نوشتم و گفتم:

«بابا این خط را برای من بنویس»

دیدم همان دفعه اول از بچه های کلاس اولی هم بهتر نوشت.

وقتی دیدم استعداد یادگیری داره،تمام الفبا و روخوانی قرآن را در زمانی کمتر از سه هفته به احمد یاد دادم.

آن زمان روخوانی قرآن را ما به بزرگترها با بیست جلسه آموزش می دادیم.ولی احمد الفبا و روخوانی قرآن را  کمتر از سه هفته یادگرفت.

جوری شده بود که در سن چهارسالگی هرجای قرآن رو باز میکردی می خواند.

تصمیم گرفتم اقدام کنیم برای حفظ قران ولی آنجا موسسه یا مرکزی برای این کار نبود.

با بعضی از اهالی قرآنی منطقه مشورت گرفتیم ؛

گفتند:((حالا برای حفظ خیلی زود است))

صبر کردیم تا اینکه منتقل شدیم قم وزمان مدرسه رفتن احمد شد.

سال اول و دوم استعداد خودش را در یادگیری دروس به معلم ها نشان داد به همین خاطر درسال سوم  پیشنهاد دادن جهشی بخواند.

ما هم همین کار رو کردیم .

وقتی جهشی خواند یک سال فرصت پیدا کردیم روی حفظ قرآنش تمرکز کنیم

ورفتیم سراغِ یه موسسه ی قرآنی.

بیشتر موسسه های قرآنی بچه های دبستانی رو قبول نمیکردن حتما باید در مدارس راهنمایی ثبت نام میکردیم تا قبول کنند ولی وقتی گفتیم احمد استعداد خوبی دارد وکلاس هارو جهشی میخواند، قبول کردند.

راوی:

«پدر شهید

حجت الاسلام والمسلمین مجیدمکیان »

برگرفته ازکتاب سندگمنامی 

داستان یک مدافع حرم ۳...
ما را در سایت داستان یک مدافع حرم ۳ دنبال می کنید

برچسب : قرآن, نویسنده : 1modafeharamd بازدید : 218 تاريخ : دوشنبه 23 مرداد 1396 ساعت: 13:23