او برایم چیز دیگری بود...

ساخت وبلاگ

بـــــِسـْمِ رَبِّ الـشـُّھـَداءِ وَ الـصِّـدّیـقـیـنْ

شهید سید احمد حسینی

او برایم چیز دیگری بود...

فقط ۲۳ سال داشت که عزم رفتن به میدان جهاد کرد

جوانی مهربان و خوش اخلاق

که وقتی در خانه حضور داشت بالای سرم می نشست 

و نگاهم می کرد و دستی بر سرم می کشید

می گفتم:

مادر جان استراحت کن!

اما در جوابم می گفت: مادر می خواهم شما را بیشتر ببینم...

سید احمد برایم چیز دیگری بود...

ماه رمضان بود که خبر از دست دادنش را به من دادند

او نیز مانند سایر شهدا به خدا پیوست...

 ۳ پسر دیگر نیز دارم که در راه خدا به جبهه رفته اند

و بعد از این با وجود شهادت برادرشان باز هم در سوریه حضور خواهند داشت

 رفتنش را نمی‌توانم باور کنم و تحمل دوری از عزیزم برایم سخت است امیدوارم حضرت زینب (س) این شهید را از ما قبول کند و راضی باشد

راضی‌ به رضای اهل بیت هستم و تنها از خدا فرج امام_زمان (عج) را می‌خواهم.

راوی: مادر شهید

روحش شاد و راهش پر رهرو...

گـروه فـرھـنـگـی سـرداران بـے مـرز

@Sardaranebimarz

داستان یک مدافع حرم ۳...
ما را در سایت داستان یک مدافع حرم ۳ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1modafeharamd بازدید : 176 تاريخ : سه شنبه 17 مرداد 1396 ساعت: 3:53