صبح های جمعه"

ساخت وبلاگ

خاطره اى از شهید مدافع حرم مرتضى عطایى (ابوعلى) به روایت همسر گرامى شهید؛

بسم رب الشهداء

"خاطره صبح های جمعه"

صبح جمعه که میشد، ساعت شش و نیم با خنده و شادی بلند می گفت: "سلام، سلام، بلند شید".

تلویزیون را هم روشن می کرد و کانالی که دعای ندبه بود می آورد و صدای تلویزیون را بلند می کرد.

می گفتم: مرتضی روزهای دیگه بچه ها میرن مدرسه و ساعت شش باید از خواب بیدار بشن بگذار روز جمعه بیشتر بخوابند. 

می گفت: "اگر صبح جمعه بخوابند جمعه تمام میشه و از دست میره". 

روزهای جمعه را خیلی دوست داشت و برای روزهای جمعه برنامه ریزی داشتیم تا به بطالت نگذره و به قول آقا مرتضی حروم نشه.

یکی یکی با اعضای خانواده روبوسی می کرد و در آغوش می گرفت و چند دور، دور خونه همه را می چرخاند. 

واقعاً لبخندها و شادی های آقا مرتضی صبح جمعه چیزی بود که انگار مراسم جشن بپا شده.

@labbaykeyazeinab

داستان یک مدافع حرم ۳...
ما را در سایت داستان یک مدافع حرم ۳ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1modafeharamd بازدید : 207 تاريخ : جمعه 30 تير 1396 ساعت: 19:14