وصیت نامه شهید روح الله عمادی

ساخت وبلاگ

در حفظ حجاب اسلامی کوشا باش، چرا که برای حفظ چادر، سیلی‌ها خورده شده و خون‌ها ریخته شد. مواظب عمادباش، خیلی رنجور است. نگذاری بی‌پدری را حس کند باتوجه به مشکلی که دارد از نظر اخلاق و علم تقویتش کن.

هروقت بهونه منو گرفت بیارش پیش من، حتما می‌آیم دیگر سفارش محمدعماد را نمی‌کنم. به خانواده‌ات(پدر بزرگوارتان، مادر مهربانتان، خواهر و برادرت) سلام برسان و بگو حلالم کنند. فاطمه عزیز حلالم کن.

پسر عزیزم محمدعماد

سلام، عماد جانم وقتی این‌ مطلب را می‌نویسم تمام خاطراتت برایم تداعی می‌شود و بغض می‌کنم، چقد برایت زود بود دکتر رفتنت، چقدر برایت زود بود هرشب آمپول تزریق کردنت، چقدر برایت زود بود بی‌پدر شدنت، چقدر برایت زود بود مرد خونه شدنت، فدای بازوهایت بشم که هرشب تحمل آمپول می‌کرد.

عماد جان_بیاد بازی کردنت_ بیاد گریه‌های ناشی از سوختن بدنت_ بیاد دست دادن محکمت_ بیاد افتادنت_ بیاد دویدنت_ بیاد قصه‌های که برایت می‌گفتم_ بیاد زبون ریختنت_ بیاد دستهای کوچکت_ بیاد ذوق زدگی دیدارهای اولمان و بیاد ناراحتی‌های خداحافظی‌هایم.

محمدعماد عزیزم شنیدم کانون ثبت نام کردی و همیشه به من می‌گفتی مهندس صدات بزنم، عماد جانم خوب درس بخوان درس خواندن همراه با اخلاق اسلامی و عمل تا فرد مفیدی برای جامعه‌ات باشی. عماد جان شرمنده‌ام چرا که بیشتر حق پدری را ادا کنم شما هم شرایط شغلم را تحمل می‌کردی و خود را به اسباب بازی که می‌خریدم دلخوش می‌کردی، شرمنده‌ام که با سن کم شرایط منو درک می‌کردی، شرمنده‌ام که زود مسئولیت سنگین را به شما سپردم، پسر عزیزم حلال کن و پشتیبان مادرت باش، دوستت دارم.

خواهرها و برادرها، دامادها، زن داداش‌ها و برادرزاده‌های عزیزم

سلام، مدتی نه چندان طولانی در خدمت شماها بودم و آرزوی من همیشه موفقیت شما بود، حاضر بودم در سختی باشم تا شماها راحت باشید ولی حیف که توفیق نداشتم.

داستان یک مدافع حرم ۳...
ما را در سایت داستان یک مدافع حرم ۳ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1modafeharamd بازدید : 183 تاريخ : جمعه 23 تير 1396 ساعت: 21:32