خاطره اى از شهید مدافع حرم جواد محمدى به روایت یکى از خادمان شهدا

ساخت وبلاگ

بسم رب الشهداء

"شوخ طبعى" ...

شهید مدافع حرم؛

خادم الشهدای شهید؛

بسیجی شهید؛

پاسدار شهید؛

کربلایی جواد محمدی "زیارتت قبول".

رفتی اربعین پای پیاده به کربلا، 

ارباب خوب طرفداریتو کرد و خوب هم خریدت.

خاطره ای کوتاه از جواد تو شلمچه اردوگاه حضرت فاطمه الزهراء [سلام الله علیها]،

داشتیم حسینیه رو می ساختیم تو اردوگاه

یک ماه، دو ماه، سه ماه ... ششمین ماه بود. جواد با بچه های درچه اصفهان اومدن.

از قبل هم جواد رو می شناختیم از بسیجی های فعال اصفهان بود.

تو اردوگاه، حاج حمید کارهای سنگین رو می داد جواد.

جواد هم مسئول تیمی ۱۰ نفره ولی پر جنب و جوش بود.

تو کارهای محوله خیلی جدی بود.

ولی اون شوخی های خاص خودشو هم داشت.

طوری بود که، انگار با شوخی هاش به خادمین دیگه می گفت: درسته تو کار جدی هستیم اما، خنده شادابی روحی رو به دنبال داره.

همیشه حواسش به خادمای اطرافش بود.

اگر می دید خادمی رفته تو لاک خودش زود می رفت کنارش و باهاش سعی می کرد درد دل کنه و از حالت غمگینش در بیاره.

سعی می کرد تا جایی که امکان داره به خادما کمک کنه. 

بیشترین کمکش هم از لحاظ روحی بود که، همیشه خنده بر لب داشت.

عرفه رفتیم شلمچه برای زائرینی که میان شلمچه ایستگاه صلواتى بزنیم.

طوری که، از شدت گرما واقعاً تسمه های هممون بریده شده بود.

از یک طرف کار رو باید جلو می بردیم و وقت کم داشتیم و از یک طرف هم گرمای بیش از حد هوا تو اون مکان خاص.

لباس همه مون عرق کرده بود. طوری که، اگر می فشردی آب می ریخت از لباس ها. وسط کار جواد باز هم شروع کرد به شوخی های خاص خودش.

مطمئنم شوخی های جواد بود که به رفقاش نیرو می داد تا کار بکنن. الحمدالله که با وجود جواد کارها همیشه خوب پیش می رفت.

همه به دلشون افتاده بود، جواد رفتنی هست و همین طور هم شد.

"ان شاءالله شفیعمون باشه نزد ارباب"

یاعلی [علیه السلام]

 @labbaykeyazeinab

داستان یک مدافع حرم ۳...
ما را در سایت داستان یک مدافع حرم ۳ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1modafeharamd بازدید : 182 تاريخ : جمعه 23 تير 1396 ساعت: 21:32