شهید مدافع حرم کمال شیرخانى به روایت همسر گرامى شهید

ساخت وبلاگ

بسم رب الشهداء

"بارزترین خصوصیات اخلاقى" ...

بسیار خوش‌اخلاق و خوش‌خنده بود. اصلاً خنده از لبانش کنار نمی‌رفت. مردی بسیار اجتماعی بود و چون در طبیعت بزرگ شده بود، همیشه عاشق بودن در طبیعت بود. بارها به او گفتم که برای زندگی از لواسان به تهران برویم اما می‌گفت آیا دلت می‌آید که باغ و گل ودرخت را رها کنیم و در دود و دم تهران زندگی کنیم؟ همیشه سرگرم کاری بود. هیچ‌گاه نشد که شهید را تنها و بدون کاری به حال خود ببینم. حتی زمانی که میهمانی می‌رفتیم و هیچ کاری نداشتیم، خود را با بچه‌ها سرگرم می‌کرد، برایشان کتاب یا شعر یا قرآن می‌خواند و به آنها هدایایی می‌داد تا تشویق شوند و به کتابخوانی و قرائت قرآن علاقه‌مند گردند. شهید به زیردستان خود و سربازانش بسیار احترام می‌گذاشت و تا آنجایی که می‌توانست به آنها کمک می‌کرد. هرگز به خاطر اینکه فرمانده بود از کمک به سربازان دریغ نکرد. بسیار متواضع و فروتن بود؛ به‌نحوی که همسایه‌ها بعد از شهادتش متوجه شدند که کمال چه شغلی داشته و به عنوان یک فرمانده چقدر به مردم و میهن خدمت کرده است.

"مجروحیت" ...

اسفند سال ۹۲ کمال شیرخانی برای اولین بار عاز سوریه شد. چون دم عید بود، از او خواستم که مأموریت را به بعد از عید موکول کند اما قبول نکرد و گفت که بسیاری از بچه‌ها عازم سوریه شده‌اند و به نیرو نیاز دارند. دیگر اعتراضی نکردم. چون مدام به مأموریت می‌رفت، تقریباً به نبودن‌هایش عادت داشتیم. اما وقتی که بازمی‌گشت، همه وقتش را به من و بچه‌ها اختصاص می‌داد؛ تا حدی که روزهای نبودنش را از یاد می‌بردیم. اسفند برای مأموریتی دو ماهه عازم سوریه شد اما فروردین سال بعد به دلیل مجروحیت بازگشت. شهید کمال از اینکه او را به خاطر زخمی‌بودنش بازگردانده بودند، بسیار ناراحت بود. یک ماه و نیم بعد از بازگشت از سوریه، مسأله جنگ عراق شدت بیشتری گرفت.

شهادت" ...

هفتم تیر ماه سال ۹۳ به قصد سامرای عراق عازم این کشور شد. تقریباً سومین روز ماه مبارک رمضان بود. چون هر سال کمال ماه رمضان کنار ما بود، باز هم اعتراض کردم که اگر می‌شود بعد از ماه رمضان به مأموریت برو اما گفت امکان ندارد و باید عازم شود. بنابراین دیگر جای اعتراض نبود. چهاردهم تیر همان سال یعنی چند روز بعد از اعزام به عراق در اثر اصابت گلوله مین کنار جاده به شهادت رسید. برای سرکشی به یکی از نواحی سوار اتومبیل بود. چند لحظه‌ای برای کاری می‌ایستند. تا آن لحظه شهید کمال که صندلی عقب نشسته است از دوستش می‌خواهد که جایشان را عوض کنند و صندلی جلو بنشیند. در گذشتن از جاده، اتومبیل جلویی روی یکی از مین‌های کنار جاده می‌رود و ترکش مین درست به گردن کمال شیرخانی اصابت کرده و در حالی که قبل از آن آیت‌الکرسی قرائت می‌کرده است، به شهادت می‌رسد.

@labbaykeyazeinab

داستان یک مدافع حرم ۳...
ما را در سایت داستان یک مدافع حرم ۳ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1modafeharamd بازدید : 162 تاريخ : دوشنبه 19 تير 1396 ساعت: 1:37