گفتگو با حاج رضا دهقان از دوستان قدیمی سردار شهید حاج شعبان نصیری 1

ساخت وبلاگ

«حاج شعبان» راه را پیدا کرده بود

حاج شعبان نصیری - حاج قاسم سلیمانی

در مسائل سیاسی، انتخابات و... گویی که یک چراغ روشنی دستش بود تا راه را به بقیه نشان بدهد. همیشه هم می گفت که باید در کنار ولایت بمانیم و همراه ولایت باشیم تا خیالمان از هر جهتی راحت باشد.

سرویس جهاد و مقاومت مشرق - سردار رشید سپاه اسلام، رزمنده جبهه های «جهاد اصغر» و «جهاد اکبر»، حاج «شعبان نصیری»، پس از نزدیک به ۳۸ سال مجاهدت و جهاد در میادین دفاع از «حریم اسلام ناب محمدی(صلوات الله علیه و آله)، سرانجام ۵ خردادماه گذشته به یاران شهیدش پیوست.

سردار «حاج شعبان نصیری» که از یادگارانِ ۸ سال دفاع مقدس بود و سابقه حضور طولانی در «سوریه» به منظور دفاع از «حرمِ بانوی مقاومت، حضرت زینب کبری(سلام الله علیها)» را در کارنامه خود داشت، ۵ خرداد مصادف با شبِ اول «رمضان المبارک»، در جبهه «عراق» و طی عملیات آزادسازی «موصل» از اشغالِ «مزدوران سعودی» و «پیروان اسلام آمریکایی» بال در بال ملائک گشود. در آستانه چهلمین روز شهادت این سردار خستگی ناپذیر، گفتگوی کوتاهی با یکی از همرزمان و دوستان قدیمی اش انجام دادیم که در ادامه می خوانید؛

 از نحوه آشنایی تان با شهید نصیری بگویید...

من از اوایل سال ۵۹ در کرج با حاج شعبان آشنا شدم. حاج شعبان از ابتدا همه دغدغه اش بحث جوانان و نوجوانان بود. حتی در مسئولیت های مختلفی که ارتباط چندانی با این موضوع نداشت هم وقت و توجهی را برای امورات مربوط به جوانان اختصاص می داد. وقتی با ایشان آشنا شدم در انجمن اسلامی دبیرستان فارابی مشغول بودیم و مجموعه ای داشتیم با عنوان اتحادیه انجمن های اسلامی دانش آموزان کرج که با ایشان در حوزه بحث سپاه و بسیج دانش آموزی فعالیت می کردیم. در بحث اعزام به جبهه و مسائلی که بعد از جنگ برای ما پیش می آمد ایشان همچنان فعالیت زیادی داشتند. بخصوص درباره مسائل اعتقادی جوانان و در روزهایی که جریان های مختلفی برای تاثیر در افکار جوانان و به انحراف کشاندن آن فعالیت داشتند؛ در بحث روشنگری جوانان درباره آرمان ها و ارزش های انقلابی خیلی تلاش داشتند؛ بخصوص در معرفی حضرت امام و خواص انقلاب که موجب پیروزی آن شدند، تلاش زیادی می کردند.

حاج شعبان توجه ویژه و خاصی به این موضوعات داشت و بخصوص در حوزه جوانان و اعتقادش این بود که این جوانان اساس انقلاب را تشکیل داده اند و خودشان هم باید آن را به پیش ببرند. این از اعتقادات ایشان بود و همیشه هم توجه جدی به جوانان و نوجوانان داشتند.

در زمان جنگ با هم بودید؟

توفیق من از لحاظ کار کردن با ایشان کم بود. در مقاطعی برای اعزام دانش آموزان دبیرستانی به جنگ همکاری داشتیم چون آقای نصیری بعد از لشگر ۲۷ که به ۹ بدر آمدند، از هم جدا شدیم ولی ارتباطات خودمان را در حوزه جنگ حفظ کردیم. ایشان ضمن اینکه توجه به مسائل دفاعی و آموزش نظامی داشت، همیشه تاکید می کرد در حوزه مسائل اعتقادی و فرهنگی خیلی کار کنیم. زمانی که در تبلیغات لشگر بودم از من درباره برنامه ها سئوال می کرد و وقتی برایش تشریح می کردم؛ روی انتخاب روحانیون تاکید داشت که از افرادی استفاده کنیم که خیلی جدی بتوانند روی بچه ها کار کنند و از نظر عملی هم با بچه ها همراه بشوند؛ مثلا به عملیات ها بیایند و در رزم شب ها شرکت کنند.

حتی در معرفی شخصیت های روحانی و معروف یا شخصیت هایی که می توانستند در زمینه نویسندگی فعالیت کنند هم دریغ نمی کرد و ایجاد این ارتباط ها واقعا هم بسیار موثر بود. یکی از این افراد آقای سعید آملی بودند که به لشگر آمدند و در آنجا انتشار نشریات فرهنگی در حوزه جبهه و جنگ را با ایشان شروع کردیم.

با اینکه فرسنگ ها با هم فاصله داشتیم اما رصد می کرد و وضعیت را بررسی می کرد تا ببیند چگونه می تواند ما را کمک کند.

آخرین دیدارتان چقدر قبل از شهادت بود؟

آخرین تماس  دیدارمان ۲ هفته قبل از شهادت و در نشست فرماندهان لشگر ۱۰ سید الشهدا علیه السلام بود. در آن مراسم شرک کردند و با دوستان عکس یادگاری گرفتند. خیلی عجیب بود که با تک تک بچه ها حال و احوال  کرد و همه یک حس خاصی نسبت به ایشان پیدا کردند که نور بالا می زند؛ چون زمینه رفتن به جهاد در سوریه را داشت، گمان شهادت برای ایشان بعید نبود. هر چند که گفته بود من عملی در پیش دارم و به سوریه نمی روم اما گویا رفته بود تا شبی که سحر از طریق تلفن از شهادتشان مطلع شدم.

داستان یک مدافع حرم ۳...
ما را در سایت داستان یک مدافع حرم ۳ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1modafeharamd بازدید : 171 تاريخ : دوشنبه 19 تير 1396 ساعت: 1:37