دلم دوباره بهانهات را میگیرد!
سرخوشم با یادت.
میخواهم فقط گوشه دنجی باشد و خودم باشم و خودت.
دلم برایت خیلی تنگ شده بابا!
کاش میشد فاصله بین بغضها و اشکهایم را با لبخند و آغوشت پر میکردی!
بابا!
یادت هست هروقت میخواستی برایم چیزی بخری میگفتی: " میخرم به شرط اینکه بخوابی!"
هرجا که میخواستی مرا ببری، میگفتی: " میبرم به شرط اینکه بخوابی!"
بابا!
من حالا تو را میخواهم!
دیدن آن صورت و لبخند نقش بسته برآن و خوابیدن در آغوش مهربانت آرزوی تک تک ثانیههای عمرم شده.
بابا!
میخوابم. به شرط اینکه به خوابم بیایی...
تقدیم به "سید محمد عماد عمادی"
شهید روح الله عمادی مدافع حرم
داستان یک مدافع حرم ۳...
ما را در سایت داستان یک مدافع حرم ۳ دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : 1modafeharamd بازدید : 156 تاريخ : دوشنبه 12 تير 1396 ساعت: 19:30