گفتگو با همسر شهید فیروز حمیدی زاده۱

ساخت وبلاگ


سلام خدا و آل محمد برشهید فیروز حمیدی زاده اصلا جنگ سوریه برای همین آغاز شد که امثال این شهید پرواز کنند چرا که عاشقان را مجال ماندن در دنیانیست بایدرفت دعای خیرت راهمیشه بدرقه راهمان کن ای شهید

درود و رحمت خدا و بانوان بهشتی اش بر شما باد  شما بانویی هستید که شریک زندگی مردی بودید که از اولیا الهی  به شمامیرفت و حال مادر پسری هستید که از کودکی مرد تربیتش میابد چرا که پدرش مردانه شهید شد

شهید فیروز حمیدی زاده متولد چند و در کجا به دنیا آمدند؟

شهید فیروز حمیدی زاده در تاریخ ۵۷/۷/۳۰ در شهرستان بجنورد به دنیا آمد.

در چه سالی ازدواج کردید؟

و حاصل این ازدواج چند فرزند بود؟

در ۸۲/۷/۱۷ ازدواج کردیم و سه فرزند به نام های رضا ۱۲ ساله، مرتضی ۷ ساله و مجتبی ۳ ساله داریم.

اسم فرزندان را شما انتخاب کردید یا شهید بزرگوار؟

اسم فرزند اولم را پدرشوهرم انتخاب کردند اما فرزندان دیگرم را شهید اجازه دادند من انتخاب کنم.

آقای حمیدی زاده کی استخدام تامین اجتماعی شدند؟

در تاریخ ۸۳/۹/۱ وقتی که رضا یکساله بود، ایشان استخدام تامین اجتماعی شدند، قبل از آن مشهد در نیروی انتظامی مبارزه با مواد مخدر کار می کردند که به دلیل حقوق کم و مشکلات دیگری که وجود داشت به بجنورد برگشتیم و بعد از مدتی با عنایت خداوند استخدام تامین اجتماعی شدند.

آخرین مسئولیت سازمانی این شهید، کارشناس امور اداری اداره کل تأمین اجتماعی خراسان شمالی بود.

آیا روزی فکر میکردید همسرتون شهید بشوند؟

قبلا که در نیروی انتظامی مشغول بودند، بنده به خاطر ترس از شهادت ایشان ناراحتی زیادی می کردم. بعد از اینکه استخدام تامین اجتماعی شدند با خودم گفتم دیگر خبری از شهادت نیست و حتی زمانی که مدافع حرم شدند اصلا فکر نمی کردم شهید شوند.

دوستان آقای حمیدی که با هم می خواستند به سوریه بروند موقع رفتن وصیت نامه نوشته بودند و خانواده آنها آمادگی شهادت را داشتند اما آقا فیروز برای اینکه می ترسید من مانع رفتن او شوم از شهادت و وصیت نامه حرفی نزدند.

خودش خیلی دوست داشت به مقام شهادت برسد خدا قسمت کرد و شهید به آرزویش که شهادت بود رسید. همیشه با خودم فکر می کنم که شهید در دعای عرفه چه از خدا خواست که او به این مقام رسید.

ویژگی و اون اخلاق خاص شهید که اینقدر عزیزش کرد اینقدر بالا بردش که به مقام شهادت رسید فکر میکنید چه بود؟

ایشان همیشه دائم الوضو بودند و زیارت عاشورا زیاد می خواندند و من فکر می کنم به خاطر این قرعه شهادت به نام همسرم درآمد که زیارت عاشورا زیاد می خواند.

چند بار به سوریه اعزام شدند؟

یکبار به سوریه رفتند و در همان بار اول به شهادت رسیدند

شهید بزرگوار که نظامی نبودن، پس چطور و از چه راهی به سوریه اعزام شدن؟

تیپ سپاه این شهرستان نیرو اعزام میکردن سوریه. به همراه بعضی از نیروهای بسیجی که دوره های خاصی رو آموزش دیدن، بعنوان بسیجی اعزام شدن.

آخرین باری که شهید رفت چه  جمله ای ازشون در خاطرتون هست بعنوان جمله طلایی؟

اول راضی نبودم به سوریه برود. شهید هرکاری می کرد من راضی نمی شدم تا این جمله را گفت که اگر می توانی جواب حضرت زینب (س) را بدهی من نمی روم، همین جمله برای من کافی بود و راضی شدم و آن جمله طلایی که به من لحظه آخر گفتند این بود که من می روم و بعد از اینکه رفتم می بینید که حضرت زینب چقدر در زندگی به شما کمک می کند. واقعا لحظه ای بعد شهادت آقا فیروز به سختی نیفتاده ایم و شهید و حضرت زینب در سختی های زندگی کمکمون می کنند.

خیلی ها به من گفتند مشکل داشتیم و بر سر مزار شهید کمک خواستیم و مشکلاتمان حل شده است.


داستان یک مدافع حرم ۳...
ما را در سایت داستان یک مدافع حرم ۳ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1modafeharamd بازدید : 152 تاريخ : سه شنبه 19 ارديبهشت 1396 ساعت: 11:22