شهیــد محمــد پنـاهــی

ساخت وبلاگ

شهیــد محمــد پنـاهــی متولدسال1372 درشهر هشتگرد با تحصیلات راهنمایی و مشغول به حرفه جوشکاری پسری شجاع و خوش غیرت و خلاق... و عاشق اهل بیت علیهم السلام

 به همین دلیل هم راهیِ سوریه شد اما به محمد اجازه رفتن ندادم بعد از اینکه از ایران برگشتم... متوجه شدم به عشق بی بی زینب راهیِ دفاع حرم شده است.

 بعد از یک ماه محمد را بخاطر مشکلات تنفسی  (تنگی نفس ) که داشت طبق نظر دکتر به ایران بازگرداندند...

 همیشه به خواهرانش میگفت: من باید برگردم و از حرم  دفاع کنم.

آن ها به محمد میگفتند: نرو شهید می شوی و... با لبخندی که همیشه به لب داشت در جوابشان میگفت: هیچوقت قراموش نکنید، شهادت لیاقت می خواهد... خدا کند من نیز به این لیاقت برسم و شهید شوم

 همان روز با خانواده تماس گرفتم و خبر پدرشدنم را به آنان دادم... خبر بدنیا آمدن اولین نوه پسری خانواده همه خوشحال شدند و... محمد از خوشحالی زیاد سکوت میکند و می گوید: خوش به حالتان که همه فرزند امیر را 

می بینید ولی من نمی بینم و...

 چند هفته بعد باز راهیِ سوریه شد هفته ای چند بار از آنجا با ما تماس میگرفت آخرین بار گفته بود: هفته بعد بر میگردم... اما تا چند ماه از محمد خبری نشد، چند ماه بعددوستانش با ما تماس میگیرند تا برویم و کیف محمد را تحویل بگیریم...

 شب قبل از عملیات بعداز نماز طی صحبت با دوستانش به آنان می گوید: من سرباز گمنام امام زمان عج هستم اگر در این عملیات شهید شدم و نتوانستید پیکرم را برگردانید، کیفم را به خانواده ام برسانید...»

 روز عملیات بعداز شهادت دوستش بسیار ناراحت می شود و با انگیزه بیشتری میجنگد... سرانجام بر اثر اصابت گلوله به پیشانی و سینه به شهادت می رسد.

 همرزمانش موفق به برگرداندن پیکر محمد نمی شوند...چندروز بعد بچه ها موفق به پس گیری همان تپه ای که محمد به شهادت رسید، شدند اما بعداز جست و جو خبری از پیکر محمد نبود گویا پیکر شهید محمد پناهی دست دشمن افتاده...

راوے: بــرادر شهیــد

روحـش شـاد و یـادش گـرامــی

گروه فرهنگے سـرداران_بے_مـرز

https://telegram.me/joinchat/D7HRmT8L2XFeVuNZ7v8YUQ

داستان یک مدافع حرم ۳...
ما را در سایت داستان یک مدافع حرم ۳ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1modafeharamd بازدید : 135 تاريخ : يکشنبه 6 فروردين 1396 ساعت: 2:53