تقدیم به مادر بزرگوار شهید محمود نریمانی
ام وهبها هنوز زنده اند...
پسرت را نگاه میکنی که بند پوتین هایش را میبندد؛ سر از پوتین بر میگیرد و لبخندی هدیهات میکند، از چشمهایش میخوانی که:« راضی هستی؟ راضی هستی بروم به راهی که وهب رفت؟ راضی هستی فرشتهی نگاهبان خدا برای من؟»
چشمانت حتی اگر در دام اشک اسیر هم باشد، از پشت همان اسارت، حالیاش می کند که:« راضی ام هدیهی خدا. راضی ام کوچکِ دوست داشتنیِ مادر... بزرگت نکرده ام که راه سعادتت را ببندم...»
کاسه آبی پشت سرش میریزی و انگار با همان آب، دست میشویی از این دردانه ی دل و دل را می سپاری به خدا که یادت داده وجعلنا من الماء کل شیء حی ...
(نویسنده: میم سین نبی یان)
مادر شهید
روزت مبارک مادرعزیزم
@modafeharamnarimani
داستان یک مدافع حرم ۳...
ما را در سایت داستان یک مدافع حرم ۳ دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : 1modafeharamd بازدید : 243 تاريخ : يکشنبه 29 اسفند 1395 ساعت: 1:48