قُوَّتِشان از "قَوِّ عَلیٰ خِدمتکَ جوارِحی" بود

ساخت وبلاگ


یه روز تو سراج ( پادگان معروف فاطمیون) فاتح اومد و پرسید:

شام چی داریم؟

خورشت وحشت داشتیم؛دادیم دستش، سرظرف رو که برداشت فقط خیره نگاه کرد و اشکاش جاری شد...

گفت:

این بچه‌های با ایمان و شجاع حقشون این غذا نیست!

اون شب فاتح شام نخورد و مستقیم رفت خوابید...

راوی:

سیدصابر

پی‌نوشت:

فاتح جان

تو خود میدانستی،

قوت بچه‌ها مقوّی نیست...

بماند..

اما قُوَّتِشان از "قَوِّ عَلیٰ خِدمتکَ جوارِحی" بود...

goo.gl/Tak0d6

 @fatemeuonafg313

 ڪانال رسمے فاطمیون

داستان یک مدافع حرم ۳...
ما را در سایت داستان یک مدافع حرم ۳ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1modafeharamd بازدید : 179 تاريخ : پنجشنبه 19 اسفند 1395 ساعت: 16:43