شرمنده یک مادر

ساخت وبلاگ

سلام امروز شرمنده ی یک بانو شدم شرمنده یک مادر .....مادر مادر ...هزار بار اگر تکرارکنم نمیدانم اعجاز این واژه را .مادر .امروز مهمان مادری بودم که واقعا مادر بود او جمع اضداد بود میخندید و میگریست .مبگریست و از پاره تنش میگفت و میخندید به ما تا رسم مهمان نوازی را بجا اورد .میخواهم‌ گریه کنم برای این مادر اما بغضم شدید است وقتی درد خنده هایش را دیدم از خودم خجالت کشیدم از زنده موندنم و از بودنم کاش من بجای فرزند این مادر بودم .فرزندش به دست دشمن ال الله سوخته بود در شام بلا ‌.از او یک پا برگشت و مقداری پلاتین از پای سوخته و خاکستر شده اش وفتی پلاتین را بدست گرفت و گفت از پاره تنم همین مانده میخندید و میگریست میخندید و ارزو میکرد این قربانی اش را خدا قبول کند و میگریست از دلتنگی اش در فراغ یوسفش ....اری او مادر شهید محمد رضا خاوری .حجت.    بود فرزندش در اتش عشق الهی پروانه وار سوخت و اتش گرفت تا ندای هل من ناصر بانو زینب کبری بر گوش خواب زدگان دنیا دوست برسد ....او سوخت و اتش گرفت و همچون ققنوس از میان خاکستر وجودش پر گرفت و به استان دوست رسید او عاشق خدا شد و خدا عاشقش و قتلته شد ...و دیه اش بر دوش خدا و خدا چه نیکو جسم و جانش را با هم خرید و گفت حجت وادخلی جنتی .....امروزه هزاران حجت از سوختنش جان گرفتند و ندای لبیک یا زینب را با عمق جان فریاد میزنند .و اما مادران مادرند دیگر دلتنگ میشوند .اما او زینب وار استوار بود این مادر بزرگوار در مشهد پرچمدار فاطمیون هست در در یک دست عکس فرزند شهید مدافع حرمش را ودر دستی دیگر پرچم فاطمیون پرچمی که نام مبارک حضرت مادر قشنکترش کرده است ....سوال از خودم میپرسم چه کسی شایسته تر از این مادر برای پرچمداری فاطمیون در المپیاد عشق میتواند باشد .

مادرانه 

مرصاد

داستان یک مدافع حرم ۳...
ما را در سایت داستان یک مدافع حرم ۳ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1modafeharamd بازدید : 165 تاريخ : شنبه 17 مهر 1395 ساعت: 20:51