حاج عمار عمار حلب

ساخت وبلاگ


تو هیأت لعن میگفتیم؛ با بچه ها کل کل داشتیم که اقا گفته لعن نگویید. این تو کَتمان نمی رفت. لعن میگفتیم... 

یکبار یکی از بچه ها در گروه وایبر شروع کرد به لعن دادن و بقیه شاکی شدن که اینا چه حرفیه!! محمد حسین آن موقع سوریه بود. یک دفعه قاطی کرد. تو خصوصی به من گفت:((برو به این بگو دست برداره از کاراش!)) تند تند پیام می نوشت و عکس میفرستاد؛ عکس چنتا از رفقاش که سربریده بودند فرستاد وگفت:((ته این لعن گفتنا میشه این))...

شهید محمدحسین محمدخانی

فرمانده تیپ سیدالشهدا 

حاج عمار,,

عمار,, حلب 

برشی از کتاب عمار,, حلب 

@shahidmohammadkhani

داستان یک مدافع حرم ۳...
ما را در سایت داستان یک مدافع حرم ۳ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1modafeharamd بازدید : 236 تاريخ : چهارشنبه 14 آذر 1397 ساعت: 5:13