همرزم شهید جواد محمدی:
سری اول که با ایشون اعزام به سوریه شدم،
تو حرم حضرت رقیه اشک زیادی می ریخت.
خصوصا موقع خواندن روضه...
وقتی عزاداری تموم شد اومدیم بیرون ازحرم ، چایی گرفتیم و نشستیم توی ایوان حرم دور همدیگه چایی بخوریم.
آقا جواد قطره قطره اشک می ریخت و الحمدالله می گفت.
می گفت:
"خدا را شکر که قسمت ما کرد بیایم اینجا و نوکری کنیم".
@javad_mohammady
داستان یک مدافع حرم ۳...
ما را در سایت داستان یک مدافع حرم ۳ دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : 1modafeharamd بازدید : 237 تاريخ : يکشنبه 23 ارديبهشت 1397 ساعت: 15:45