آلبوم را برداشتم آمدم به اتاقم یک نگاه دیگر به عکس ها انداختم لباس سرهمی خلبانی که مامان تعریف کرد برای روح الله دوخته بوده توی چند تا از عکس ها دیدم درست چتد صفحه بعد همان لباس با یک اختلاف زمانی تن, ...ادامه مطلب
بسیجى شهید مدافع حرم حسن قاسمى دانا؛ فتنه ٨٨ خیلى فکرش درگیر بود. چند روزى تهران رفت و برگشت. مرتب اخبار و روزنامه میخواند. یک روز در خانه دیدم، میخی روى درب کمدش میکوبد. گفتم: "چه کار میکنى"؟ در جواب گفت: "بشین نگاه کن". میخ را که کوبید، لباس پلنگى ت از رگال لباسهایش برداشت و به میخ آویزان کرد. پوتین، جوراب و کتهایش را هم آماده پایین لباسها گذاشت. وقتى سوال کردم، این کارها برای چیست. در جواب گفت: "آماده آمادهام که اگر امام خامنهاى حکم دادند براى مقابله لحظهاى هم دیر نشود و به موقع برسم". همیشه چشم و گوشش به دهان آقا بود. @labbaykeyazeinab, ...ادامه مطلب
شهید شب اربعین دل نوشته ای کوتاه به مناسبت دومین سالگردشهیدعزیزم سجاد عزیزم سلام امسال دومین اربعین است که دیگر دربین ما نیستی و عطر وجودت در بین مانیست. زمان میگذرد اما این گذر زمان چیزی از غم از دست دادنت کم نمیکند . الان دوسال است که صدایت ر, ...ادامه مطلب
کربلا نرفته بود ولی همیشه آرزوی کربلا در دل داشت... خودش را آماده کرده بود اربعین پیاده به کربلا برود... ولی ماموریتش را به کربلا رفتن ترجیح داد... شهید حاج سعید سامانلو @jamondegan, ...ادامه مطلب
ازش پرسیــدن چرا همیشہ دست به سینہ ای؟ گفت : نوڪر امام حسین (ع) باید همیشه دست بہ سینه باشہ... برادرش میگفت: از یڪ ماه 20 روز، روزه بود... شهید عباس آسیمه مدافع حرم جاویدالاثر @Mahdi_yaghi1986 , ...ادامه مطلب
سلام رفقا عباس آبیارے هستم. ۸دے ماه ۷۰در تهران به دنیا آمدم و از ۲ سالگی با تمام سلاح هاے انفرادے و گروهی با کمک پدر عزیزم آشنایی پیدا کردم خیلی زیاد روحیه جهادے و مبارزه در راه خدا رو داشتم. ارادت خاصی به شهدا داشتم خصوصا شهید بابایی شهید کشوری شهید کلهر . همیشه نمازم را اول وقت میخواندم و تا جای, ...ادامه مطلب
کارش رو خیلی دوست داشت و همیشه در کار جدی بود میگفت هرقدر تو میدون آموزش عرق بریزی، داخل میدون عمل، آمار خطات میاد پایینتر. و به هدفت که پیروزیه نزدیکتر میشی. (شهید هادی شجاع) , ...ادامه مطلب
معراج شهدا ... نگرانیم بیشتر برای مادر حاج رضا بود چون حاج رضا همیشه نگران مادرش بود از حضرت زینب خواستم دستان مبارکش را بر قلب های بی قرار مادر بگذارد... همه بی قرار بودند مادر شهید و همسر حاجی و خواهرانش وارد اتاق شدند اولین دیدار بعد از اخرین وداع بود گریه امان همه را بریده حاج رضا در تابوت چوبی در میان پارچه ای سبز و با پیشانی بند مدافع حرم آرام گرفته بود ... بعد از دیدار مجددا تابوت را به حسینیه می آورند تا این بار همه وداع کنند دوباره خواهران خود را به تابوت رساندد و نوحه میخواندد اما خبری از مادر حاج رضا نبود سریع خودم را به مادر حاجی رساندم گوش, ...ادامه مطلب