داستان یک مدافع حرم ۳

متن مرتبط با «خدایا» در سایت داستان یک مدافع حرم ۳ نوشته شده است

خدایا چه شبی بود...؟!!

  • دوست شهید سید میلاد مصطفوی :  سید دوران آموزشی سربازیش رو تهران بود ، اون ایام مصادف شده بود با ماه مبارک رمضان تقریبا تمام شبها رو سید میلاد از فرمانده اش اجازه گرفته بود می رفت مراسمات حاج منصور ارضی رو شرکت می کرد. شب سوم محرم بود سید پیشِ من نبود رفته بود سوریه  همون شب ،شبِ شهادتش بود و من بی خبر بودم.... خیلی بیقرار بودم نتونستم همدان بمونم رفتم تهران خودم رو رسوندم مراسم مسجد ارک حتی یک لح,خدایا ...ادامه مطلب

  • "خدایا!میدانم کم کاری ازمن است

  • شهیدرسول خلیلی: "خدایا!میدانم کم کاری ازمن است خدایا!میدانم که من بی توجهم خدایا!میدانم که من بی همتم خدایا!میدانم که من قلب امام زمانم رارنجانده ام" @MolazemanHaram69, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها