داستان یک مدافع حرم ۳

متن مرتبط با «بهشتی» در سایت داستان یک مدافع حرم ۳ نوشته شده است

رفقای بهشتی

  • رفقای, بهشتی,  ۹ شهید در یک قاب از راست: شهید مصطفی شیخ الاسلامی شهید روح الله صحرایی شهید علی عابدینی شهید رضا حاجی زاده شهید سیدرضا طاهر شهید روح الله سلطانی شهید سیدسجاد خلیلی شهید محمدتقی سالخورده , ...ادامه مطلب

  • ساندیس خورای بهشتی.

  • بسم الله قربتا الی لله  ساندیس خورای بهشتی... آخر راهپیمایی بود که محمد رو دیدم. خنده ام گرفت. از خوشحالی اینکه دیدمش. داشت نگاهم میکرد. داشت نگاهمون میکرد. درسته که یه ماکت اسفنجی بود، اما روحی که داخل نگاهش بود رو میشد حس کنی. با رفقای شهیدش داشت به ما نگاه میکرد. انگار مراقبمون بودن، مراقب انقلاب. خوشحال شدم دیدمش. میخواستم برم جلو و دست بندازم روی شونه اش و عکس بگیرم باهاش، اما دور و برش شلوغ بود. دختر و پسر بچه های کوچک با یه ذوقی دور محمد و رفقاش رو گرفته بودن و باهاشون عکس مینداختن. ومحمد و رفقاش با لب خندون به نسلی که قرارِ لباس فرج رو تن بکنن نگاه میکردن و باهاشون عکس مینداختن. و حتما محمد و رفقاش برای نسلی که داره میاد، همون زین الدین و کاظمی و دقایقی و باکری هایی هستن که محمد و رفقاش عمری اونا رو به عنوان الگو انتخاب کردن. نسل مراقبان انقلاب ادامه داره.... ساندیس خورا به صف موعد مبارزه داره میرسه بوی فرج داره میاد آماده باشید که به هل من ناصر امام باید لبیک بگیم، مثل محمد و رفقاش. آماده باشیم... یاعلی شهیدمحمدمعافی @bi_to_be_sar_nemishavadd, ...ادامه مطلب

  • خاطره ای از شهید سیاهکلی

  • همسر شهید حمید سیاهکالی مرادی  حمید آقا خرید کردن از بازار رو دوست نداشتن دلیلش هم بخاطر وضع حجاب بعضی از خانمها بود ....هر وقت مجبور بودیم برای خرید بریم بازار سعی میکرد سریع برگرده و عصبی میشد با اینکه بسیار سخت پسند بود ولی نهایت تلاشش رو میکرد سریع تر برگرده چون شرایط حجاب خانم ها و رفتار آقایون براش قابل تحمل نبود.  آقا محمودرضا,خاطره ای از شهید همت,خاطره ای از شهید,خاطره ای از دفاع مقدس,خاطره ای از شهدا,خاطره ای از شهید مهدی باکری,خاطره ای از شهید صیاد شیرازی,خاطره ای از شهید خرازی,خاطره ای از شهید بهشتی,خاطره ای از شهید رجایی,خاطره ای از شهید حسین فهمیده ...ادامه مطلب

  • خاطره ای از شهید اسداللهی

  • شب شهادت امام حسن عسگری(ع) چنان دعای توسلی خواند که همه ی دل ها را منقلب کرد انگار می دانست که می خواهد برود.  به فراز مربوط به امام حسین(ع) که رسید این جمله را گفت: "تموم زندگیم مال حسینه"  به فراز مربوط به امام رضا(ع) که رسید عرض کرد: یا امام رضا زن و فرزندم را به تو می سپارم.  نیم ساعت قبل از حرکت برای عملیات توی ماشین آماده بودیم دیدیم همه به جز حمید هستند.  گشتم حمید را پیدا کنم دیدم به حمام رفته.  داد زدم حمید دیر شده گفت: دارم غسل شهادت می کنم. همرزم شهید اسدالهی  آقا محمودرضا,خاطره ای از شهید همت,خاطره ای از شهید,خاطره ای از دفاع مقدس,خاطره ای از شهدا,خاطره ای از شهید مهدی باکری,خاطره ای از شهید صیاد شیرازی,خاطره ای از شهید خرازی,خاطره ای از شهید بهشتی,خاطره ای از شهید رجایی,خاطره ای از شهید حسین فهمیده ...ادامه مطلب

  • خاطره ای از شهید مرتضی عطایی۳

  • بسم رب الشهدا و الصدیقین  بعد از شهادت سید ابراهیم (مصطفی صدر زاده) تمام دغدغه ام این بود که چه کسی جانشین بر حق گردان عمار میشود؟گردانی که حالا اسم و رسمی برای خودش پیدا کرده بود.  گذشت تا اینکه یک روز در بهداری نشسته بودم،یکی از بچه های بهداری که مشهدی هم بود گفت :"ابوعلی"جانشین سید ابراهیم شد.  ابو علی را نمیشناختم؛خیلی دوست داشتم ببینم ابوعلی کیست؟کجاست؟و چه میکند؟...درذهن خود تصویری از او ساختم.  تا اینکه یک روز ابوعلی آمد."خوشرو و خوشبرخوردبود،با ظاهری ساده و خاکی.اولین عکس های یادگاری را همان روز با مرتضی(ابوعلی)گرفتیم.  زمان میگذشت؛و روز به رو,خاطره ای از شهید همت,خاطره ای از شهید,خاطره ای از یک شهید,خاطره ای از شهید بهشتی,خاطره ای از شهدا,خاطره ای از شهدای مدافع حرم,خاطره ای از شهید چمران,خاطره ای از شهید رجایی,خاطره ای از شهید مهدی باکری,خاطره ای از شهید خرازی ...ادامه مطلب

  • خاطره ای ا زشهید حیدر ابراهیم خانی

  • حاج حیدر به هیــــــچ وجه نمازش قضا نمیشد حتی در بچگی که در مدرسه بود از معلم اجـــــازه میگرفت واسه نماز تا زود تر به مسجد برود تا مکبـــــری کنه و نمـــــازش رو هم اول وقت بخـــــونه . ایشان  در سن کودکی یعنی قبل از سنی که نماز واجب میشود شروع به نماز خواندن کرد. همه کودکان را هم تشویق میکرد به قرآن خواندن و نماز خواندن اول وقت.  این جمله را هم همیشه میگفت : به نماز نگویید کار دارم                  به کار بگویید نماز دارم کانال شهید   @shahidebrahimkhani  شهادت اردیبهشت۹۵ خانطومان @haram69  بانک اطلاعات شهدای مدافع حــــــرم ,خاطره ای از شهید همت,خاطره ای از شهید,خاطره ای از یک شهید,خاطره ای از شهید بهشتی,خاطره ای از شهدا,خاطره ای از شهدای مدافع حرم,خاطره ای از شهید چمران,خاطره ای از شهید رجایی,خاطره ای از شهید مهدی باکری,خاطره ای از شهید خرازی ...ادامه مطلب

  • خاطره ای از شهید محمد بلباسی

  • مادر شهید حاج محمد بلباسی  یک روز می خواست برود نماز جمعه، وقتی خواست بند کتانی‌اش را ببندد، رفتم روبروی پله جلویش را گرفتم، پرسیدم:«کجا»؟  گفت :می‌روم نماز جمعه. گفتم نماز جمعه‌ی تو، درس توست، حالا اگر یک هفته شرکت نکنی اشکالی ندارد. درست را بخوان، دانشگاه که قبول شدی انشاءالله نماز جمعه هم می‌روی.  الحمدالله درس خواند و دانشگاه سراسری مشهد رشته مهندسی ریخته‌گری هم قبول شد. آقا محمودرضا,خاطره ای از شهید همت,خاطره ای از شهید,خاطره ای از یک شهید,خاطره ای از شهید بهشتی,خاطره ای از شهدا,خاطره ای از شهدای مدافع حرم,خاطره ای از شهید چمران,خاطره ای از شهید رجایی,خاطره ای از شهید مهدی باکری,خاطره ای از شهید خرازی ...ادامه مطلب

  • خاطره ای از شهید بیضایی۸

  • احمدرضا بیضائی :  محمودرضا مربی جنگ افزار بود و رزمنده‌های زیادی را آموزش داده بود. همیشه فکر می‌کردم اگر روزی لازم شد سلاح بردارم، محمودرضا هست و مطمئنم که می‌تواند مرا برای چنین روزی آماده کند.  آقا محمودرضا,خاطره ای از شهید همت,خاطره ای از شهید,خاطره ای از یک شهید,خاطره ای از شهید بهشتی,خاطره ای از شهدا,خاطره ای از شهدای مدافع حرم,خاطره ای از شهید چمران,خاطره ای از شهید رجایی,خاطره ای از شهید مهدی باکری,خاطره ای از شهید خرازی ...ادامه مطلب

  • خاطره ای از شهید کابلی

  • یک هفته قبل از این که بازنشسته شود آمد خانه. انگار تمام غم­‌های دنیا در دل او بود. پرسیدم: «چه شده؟»  گفت: «بازنشسته شدم، من فکر نمی­‌کردم یک روزی بازنشسته شوم ولی شهید نشوم. شهادت نصیب من نشد.  اگر هر جای دیگری مشغول کار بودم و بازنشسته می­‌شدم خیلی خوشحال بودم ولی حالا که لباس پاسداری از تن من بیرون آمده خیلی ناراحت هستم. شهید حاج رحیم کابلی  همسران بهشتی خــــــــادم الشـــــهداء @khadem_shohda,خاطره ای از شهید همت,خاطره ای از شهید,خاطره ای از یک شهید,خاطره ای از شهید بهشتی,خاطره ای از شهدا,خاطره ای از شهدای مدافع حرم,خاطره ای از شهید چمران,خاطره ای از شهید رجایی,خاطره ای از شهید مهدی باکری,خاطره ای از شهید خرازی ...ادامه مطلب

  • خاطره ای از شهید قاسم غریب

  • حرف از شهدای جاسوسان سال 90 میشد سرشو مینداخت پایین و چشماش خیس میشد رفقای زیادی رو اونجا از دست داده بود آرام وقرار نداشت تا چهار سال بعد در معرکه شام به رفیقانش پیوست .  شهید قاسم غریب  بیسیم چی @bisimchi1,خاطره ای از شهید همت,خاطره ای از شهید,خاطره ای از یک شهید,خاطره ای از شهید بهشتی,خاطره ای از شهدا,خاطره ای از شهدای مدافع حرم,خاطره ای از شهید چمران,خاطره ای از شهید رجایی,خاطره ای از شهید مهدی باکری,خاطره ای از شهید خرازی ...ادامه مطلب

  • خاطره ای از شهید بیضایی ۶

  • احمدرضا بیضایی  ظهور امام زمان (عج)  و مبارزه مسلمانها برای حکومت جهانی امام زمان (عج)،  عمده ‌ترین حرفی بود که محمودرضا توی بحث هایمان میزد و خیلی تکرارش می کرد. آقا محمودرضا ,خاطره ای از شهید همت,خاطره ای از شهید عباس بابایی,خاطره ای از شهید,خاطره ای از یک شهید,خاطره ای از شهید بهشتی,خاطره ای از شهید چمران,خاطره ای از شهدا,خاطره ای از شهدای مدافع حرم,خاطره ای از شهید رجایی,خاطره ای از شهید مطهری ...ادامه مطلب

  • خاطره ای از شهید علیرضا بریری

  • با عرض سلام .خاطره در مورد شهید علیرضا بریری از لشکر ۲۵ کربلا و مازندران  ما در منطقه خان طومان مستقر بودیم و تازه با این بزرگوار آشنا شده بودم. که درست چند روز بعد دشمن به ما حمله کرد و این مرد در پشت خاکریز آروم و قرار نداشت با تیربار شلیک میکرد و میدوید اینطرف با آرپیجی خودم دیدم دوتا تانک دشمن رو زد خلاصه با هرچه دم دستش بود میجنگید اونروز باور بفرمایید با شجاعت ایشون ما پیروز شدیم و دشمن عقب نشینی کرد.بعد چند روز که فرصتی دست داد از این دلاور که حالا نورانی تر شده بود پرسیدن چرا اینقدر با شوق وذوق میجنگی و آروم و قرار نداری جوابی داد که مو بر تنم سیخ,خاطره ای از شهید همت,خاطره ای از شهید عباس بابایی,خاطره ای از شهید,خاطره ای از یک شهید,خاطره ای از شهید بهشتی,خاطره ای از شهید چمران,خاطره ای از شهدا,خاطره ای از شهدای مدافع حرم,خاطره ای از شهید رجایی,خاطره ای از شهید مطهری ...ادامه مطلب

  • خاطره ای از شهید ابراهیم خانی

  • خاطره پاےسفره نشسته بودیم صداےاذان اومد ازسر سفره بلندشد وشروع کردبه وضوگرفتن گفتیم غذاسرد میشه. گفت غذارا میشه گرم کرد ولی نمازاول وقت نمیشود شروع کرد به نماز خواندن. شهید ابراهیمخانی بانک اطلاعات شهدای مدافع حـــــرم @Haram69,خاطره ای از شهید همت,خاطره ای از شهید عباس بابایی,خاطره ای از شهید,خاطره ای از یک شهید,خاطره ای از شهید بهشتی,خاطره ای از شهید چمران,خاطره ای از شهدا,خاطره ای از شهدای مدافع حرم,خاطره ای از شهید رجایی,خاطره ای از شهید مطهری ...ادامه مطلب

  • خاطره ای از شهید محمد اسدی ۳

  • اونقدر با عشق و مخلصانه شبای تاسوعا به عشق آقا قمر بنی هاشم حضرت ابالفضل العباس علیه السلام رجز میخوند تو هیات که آخرشم اربابش مهر نوکریشو تایید زدو شد غلام عباسش محمد جان  امسال دیگه نیستی برامون از اون رجزای حیدریت بخونی بچه های محل همه یکی یکی از الان دارن یادت میکنن و بدجور دلتنگتن ولی مطمینم تو مجلس حضور پیدا میکنی و سفارش ما رو هم پیش مادرت حضرت زهرا میکنی! شهادت گوارای وجودت دلاور با غیرت.,خاطره ای از شهید همت,خاطره ای از شهید عباس بابایی,خاطره ای از شهید,خاطره ای از یک شهید,خاطره ای از شهید بهشتی,خاطره ای از شهید چمران,خاطره ای از شهدا,خاطره ای از شهدای مدافع حرم,خاطره ای از شهید رجایی,خاطره ای از شهید مطهری ...ادامه مطلب

  • خاطره ای از شهید ابوعلی۲

  • یک روز که آتش جنگ خوابید و نشستم تو ماشین تا به مقر برگردم دیدم پشت گردنم خیس شده دست کشیدم به پشت گردم ،تیز بود با دو انگشتم کشیدمش بیرون .        تازه از راه رسیده بود که در جواب سوال من که پرسیدم خوبی زخم های جدید چی داری که ترکش را از داخل ساکش در آورد و تعریف کرد .گفتم بیا ببینم هنوز زخم بود ترکش درست خورده بود روی اولین مهره ی گردنش و به استخوان گیر کرده بود با گوشی از پشت گردنش عکس گرفتم و نشانش دادم.گفت فکرش را نمیکردم که هنوز خوب نشده باشه .درست به اندازه ی یک بند انگشت اثرش تا آخر مانده بود. ابوعلی   "دم عشق،دمشق"  @Labbaykeyazeinab,خاطره ای از شهید همت,خاطره ای از شهید عباس بابایی,خاطره ای در درونم است,خاطره ای از شهید,خاطره ای از یک شهید,خاطره ای از شهید بهشتی,خاطره ایسلام,خاطره ای برای دوست,خاطره ای به زبان انگلیسی,خاطره ای از شهید چمران ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها