داستان یک مدافع حرم ۳

متن مرتبط با «بابا» در سایت داستان یک مدافع حرم ۳ نوشته شده است

دلنوشته ای ازطرف فاطمه خانم برای بابا رحیم وعموها...

  • سلام بابا و رحیم و مهربون امشب شب یلداست بلندترین شب سال پس الان سه سال شبایی که بدون حضورشما سخت صبح شدیلدانبود؟؟ پس اگه امشب طولانی ترازشبهای دیگست سخت ترمیگذره برای و منوابجی حنانه ،ابجی زینب،داداش امیر, ...ادامه مطلب

  • سلام قهرمان زندگی من، سلام بابای خوبم

  • دلنوشته دختر گرامى شهید مدافع حرم مرتضى عطایى (ابوعلى)؛ بسم رب الشهداء و الصدیقین سلام قهرمان زندگی من، سلام بابای خوبم امروز که این دلنوشته را برایت می‌نویسم حوالی یکسال می‌شود از آخرین دیدارمان. بابا، یادت می‌آید؟ آن روزی ‌که تنگ همدیگر را جلوی خ, ...ادامه مطلب

  • فاطمه هنوز چشم به راه بابا است

  • پای صحبت‌های خانم نرگس صفایی همسر شهید کاظم رحیمی فاطمه هنوز چشم به راه بابا است می‌گفت باید بروم و رفت. حتی شیرین‌زبانی‌های فاطمه؛ دختر دوست داشتنی و کوچکش هم نتوانست مانع رفتنش شود. چگونه می‌توانست بماند در حالی که یزیدی‌های زمانه قصد جسارت به حرم, ...ادامه مطلب

  • خداحافظ بابای خوبم

  • فاطمه؛ دختر شهید رحیمی  خداحافظ بابای خوبم       تمام روز به انتظار غروب می‌نشست تا وقتی بابا در می‌زند در را به روی او باز کند. تمام عشق بابا هم همین بود که دختر یکی یک دانه و ته تغاری‌اش در را به رویش باز کند تا با دیدن چهره معصومش خستگی یک روز کا,خداحافظ ...ادامه مطلب

  • سیندرلاى بابا مرتضى"

  • سیندرلاى بابا مرتضى"، گفت‌وگو با نفیسه، دختر یکی‌یکدانه شهید مدافع حرم، مرتضی عطایی؛ نویسنده: زهرا عابدى منبع: ماهنامه_فکه ١٧٢ اشاره: نفیسه مثل همه دخترکان، بابایی‌ست. دلش برای بابامرتضی همیشه تنگ است، اما گریه نمی‌کند. بعد از شهادت پدرش، عمق حرف‌های او را بهتر می‌فهمد. نفیسه 16 سال بیش‌تر ندارد، اما این روزها تنها آرزویش این است که یک‌بار دیگر بابامرتضی را ببیند و به او بگوید که دیگر با سوریه رف,سیندرلاى,بابا,مرتضى ...ادامه مطلب

  • یک دسته گل برای بابا

  • محمد رسول فرزند شهید صحرایی اسم محمد رسول را خودش برای او انتخاب کرد. علاقه او به محمد رسول در این دنیا بیشتر از همه چیز بود. دلش می‌خواست بزرگ شدن و قد کشیدن او را ببیند. دلش می‌خواست اولین روز مدرسه محمد رسول را تا مدرسه همراهی کند. برایش کتاب و دفتر بخرد و با یک شاخه گل او را راهی کلاس درس کند., ...ادامه مطلب

  • بابای مهربان من مصداق،کامل الی الغریب شده ای ..

  •   الی الغریب الی الحبیب ـ دردا که تو بابای مهربان من مصداق،کامل الی الغریب شده ای .... اهداف بلند آسمانیت کجا وفکر آشفته ی خلایق،کجا؟؟؟ عاشق،ومطیع امر جانانت * سید علی * بودی وتن خاکیت را فدای ناموس آل الله کردی. گر چه مظلومیت واطاعت محض از ولایت فقیه رکن خلق شهداییت بود اما برخی با خیال خام چه ظال, ...ادامه مطلب

  • گفتگو با همسر و دختر شهید علیرضا بابایی۱

  • سلام ورحمت خداوملائک بر شهید علیرضا بابایی  حسین جان درمسلخ عشق چه زیبامیخری عاشقانت راو مانندخودبه نزدمعشوق دعوتشان میکنی دعوت توازهمان جنس شهادت است که نوکران خودراحاجت روا میکنی مثل علیرضای بابایی. درود پروردگار و زنان بهشتی بر همسران و دختران شهیدان  که مهر پدری و همسری شان را فدای راه اسلام میک, ...ادامه مطلب

  • گفتگو باهمسر و دختر شهید علیرضا بابایی ۲

  • از زبان همسر شهید : شما با رفتن همسرتون به کشوری دیگه برای برای دفاع مشکلی نداشتید؟ من حتی دوست داشتم که خودم هم همچین افتخاری نصیبم بشود و راهی دفاع از حرم بشوم و وظیه ام رو انجام بدم از زبان دختر شهید  پدر در چه روزی اعزام شد ؟ آیا در عراق هم امکان تماس داشتن؟ 17 اردیبهشت 95 اعزام شدن بله با هم ت, ...ادامه مطلب

  • سهم تو از بابا داشتن فقط هفت سال بود . .

  • فاطمه جان سهم تو از بابا داشتن فقط هفت سال بود . . . حضرت زینب‌ (س) پشت و پناهت دختر شهید مدافع حرم  کربلایی حامد بافنده   @jamondega, ...ادامه مطلب

  • دختر شهید بافنده در مراسم تشییع که بی تاب باباست...

  • @jamondegan, ...ادامه مطلب

  • باباییه محمدامین پیشاپیش روزت مبارک

  •   یادمه  برام تعریف می کردی وقتی شش ساله بودی پدرت برای ماموریت به لبنان رفته بود شش ماه این ماموریت طول کشید و تو رنج و درد نبود پدر و با تمام وجودت حس کردی و تنهایی تمام این مدت عذابت می داد.  بابای محمدامین ... دقیقا یک سال شده که پسرت شما رو نمیبینه و خیلی دلتنگ شماست یادمه یه عکسی از اون موقع ن, ...ادامه مطلب

  • خاطره ای ازشهید غلام عباس

  • با عرض سلام و خسته نباشید خدمت دوستان و بزرگواران خاطره ای از شهید مدافع حرم محمد اسدی (غلام عباس) ما در اطراف شهر مشهد مقدس باغی داریم که پدرم هر از چندگاهی برای سرکشی و رسیدگی به آنجا مراجعه میکرد، یک روز که پدرمان برای انجام یک سری از مراحل باغداری به آنجا رفته بود دچار سکته قلبی میشود و یکی از آشنایان ایشان را به بیمارستان طالقانی سه راهی فردوسی میرساند و بعد با خانواده تماس میگیرد که حال پدرتان خراب شده است و ایشان الان در بیمارستان است و بعد من و مادرم و شهید مدافع حرم محمد اسدی (غلام عباس) به سرعت خودمان را به بیمارستان رساندیم و من به پزشک معالج,خاطره ای ازشهید,خاطره ای ازشهیدهمت,خاطره ای ازشهیدان,خاطره ای ازشهیدچمران,خاطره ای ازشهید بابایی,خاطره ای ازشهید رجایی,خاطره ای ازشهید باکری,خاطره ای ازشهیدمطهری,خاطره ای ازشهید آوینی,خاطره ای ازشهیدعباس بابایی ...ادامه مطلب

  • میرم تو بهشت پیش بابا

  • بعدازسالگرد بابا،شمشیررژه پدرش را دردست گرفته بودومیگفت: تمام دشمنان رامیکشم وبعدشهیدمیشم ومیرم تو بهشت پیش بابا که باهمین حال خوابید  این است حال وروزفرزندان  شهدا شهید مسلم خیزاب @khadem_shohda, ...ادامه مطلب

  • بابا منو محکم ببوس!

  • بابا منو محکم ببوس!  دلم یه جوریه.. فک کنم دلتنگی که میگن همینه.. نازدانه شهیدمحمد تقی سالخورده @khadem_shohda خــــادم الــشهــــدا , ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها