داستان یک مدافع حرم ۳

متن مرتبط با «انگار» در سایت داستان یک مدافع حرم ۳ نوشته شده است

انگار مى دانست روزهاى آخرش است

  • شهید مدافع حرم مصطفى صدرزاده (سیدابراهیم) به روایت شهید مدافع حرم مرتضى عطایى (ابوعلى)؛ بسم رب الشهداء و الصدیقین "پرچم عباس [ع] تا بالاست در شهر دمشق، سینه چاکانِ حرم آسوده‌تر می‌ایستند؛ (بخش هفتم)، قرائت زیارت عاشوراء" ... همیشه عادت داشت زیارت عاشوراء را آرام بخواند. اما روزهاى آخر زیارت عاشوراء را با صداى بلند مى خواند. انگار مى دانست روزهاى آخرش است. دو روز قبل از شهادتش با هم توى ماشین نشست,انگار,دانست,روزهاى ...ادامه مطلب

  • انگار محرم حاجت می داد

  • انگار محرم حاجت می داد که همه رفتند و گرفتند... زیارت قبر اولین شهید مدافع حرم (محرم ترک)   @MolazemanHaram69, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها