داستان یک مدافع حرم ۳

متن مرتبط با «اسدالله» در سایت داستان یک مدافع حرم ۳ نوشته شده است

دهمین شب زندگی اسدالله

  • سید اسدالله سجادی فرزند شهید عبدالحمید سجادی از شهدای افغانستانی مدافع حرم است. او سال‌های سال در جبهه‌های جنگ افغانستان با طالبان جنگیده بود. بعد از اطلاع از آنچه در سوریه می‌گذشت به صورت داوطلبانه به سوریه رفت و در راه دفاع از حرم عمه سادات به شهادت رسید. گفتگو ما با برادر این شهید بزرگوار را در ادامه می‌خوانید.  در ابتدا خودتا را معرفی کنید؟  سیدجمال‌الدین سجادی، کوچکترین فرزند شهید حجت‌الاسلام سیدعبدالحمید سجادی و برادر شهید مدافع حرم سیداسدالله سجادی هستم. یعنی شهید سجادی فرزند شهید هم هستند؟  بله. خانواده ما تا کنون پنج شهید تقدیم اسلام و انقلاب کرده است که این شهدا هر کدام در یک مقطع زمانی خاص به شهادت رسیده‌اند. شهید حجت‌الاسلام سید شهاب‌الدین حسینی(عموی شهید) که در سال ۶۴ در یکی از مساجد افغانستان به شهادت رسیدند. شهید حجت‌الاسلام سیدعبدالحمید سجادی(پدر شهید ) از شاگردان امام خمینی و از انقلابیون شاخص افغانستان  در سال ۶۹ در پاکستان ترور شدند. شهید مفقودالاثر سید انور حسینی(پسرعموی شهید) در عملیات خیبر مفقود الاثر شدند و پس از سالها خبر شهادتش آمد. متفکر شهید حجت‌الاسلام سیدمحمد امین سجادی(عموی شهید) که در سال ۷۶ و در سانحه سقوط هواپیمای حامل کابینه دولت افغانستان به شهادت رسیدند و شهید مدافع حرم سیداسدالله سجادی هم که پنجمین شهید این خانواده هستند در شب عاشورای سال ۹۲ د, ...ادامه مطلب

  • شهید مدافع حرم حمیدرضا اسداللهى به روایت پدر گرامى شهید

  • عضو هلال احمر بود و زمانی که  زلزله بم پیش آمد هر چند که از لحاظ فیزیکی نحیف بود، می‌گفت می‌خواهم برای کمک بروم. بعد از ۱۲ روز که آمد، از آن روزی که رفته بود نحیف‌تر هم شده بود.  @labbaykeyazeinab,حمیدرضا,اسداللهى ...ادامه مطلب

  • شهید حمیدرضا اسداللهی از زبان مادرش

  • هر وقت امتحان داشت یا از خانه می‌خواست بیرون برود دستم را می‌بوسید و می‌خواست که دعایش کنم. می‌گفت تو دعایت مستجاب می‌شود. خیلی احترام می‌گذاشت. به همه می‌گفت من عاشق مادرم هستم. هر وقت که از خانه بیرون می‌رفت پشت سرش آیت الکرسی می‌خواندم. دلش می‌خواست از او راضی باشم. چون خیلی بچه فعالی بود گاهی , ...ادامه مطلب

  • خاطره ای از شهید اسداللهی

  • شب شهادت امام حسن عسگری(ع) چنان دعای توسلی خواند که همه ی دل ها را منقلب کرد انگار می دانست که می خواهد برود.  به فراز مربوط به امام حسین(ع) که رسید این جمله را گفت: "تموم زندگیم مال حسینه"  به فراز مربوط به امام رضا(ع) که رسید عرض کرد: یا امام رضا زن و فرزندم را به تو می سپارم.  نیم ساعت قبل از حرکت برای عملیات توی ماشین آماده بودیم دیدیم همه به جز حمید هستند.  گشتم حمید را پیدا کنم دیدم به حمام رفته.  داد زدم حمید دیر شده گفت: دارم غسل شهادت می کنم. همرزم شهید اسدالهی  آقا محمودرضا,خاطره ای از شهید همت,خاطره ای از شهید,خاطره ای از دفاع مقدس,خاطره ای از شهدا,خاطره ای از شهید مهدی باکری,خاطره ای از شهید صیاد شیرازی,خاطره ای از شهید خرازی,خاطره ای از شهید بهشتی,خاطره ای از شهید رجایی,خاطره ای از شهید حسین فهمیده ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها