داستان یک مدافع حرم ۳

متن مرتبط با «احمدمکیان» در سایت داستان یک مدافع حرم ۳ نوشته شده است

روزگار شهید احمدمکیان ۲

  • رفتم به طرف مزارخاکیشون... با اینکه چند وقتی از خاک سپاریشون میگذشت اما باز برای هیچکدام از رفقای افغانستانیم و پاکستانیم که دربهشت معصومه دفن شده بودن سنگی نزده بودن... واقعا میشد به مظلومیت این شیر بچه ها پی برد.. این شهدای افغانستانی وپاکستانیم  مظلوم زیستن ،مظلوم شهیدشدن آخه چقدرغربت ... برای تک تک مظلومیت و غربت این شیر بچه ها گریه کردم تابلکه آتش دلم اروم بگیره... اما تو این لحظه فقط میشه شرمنده ی این شهدا شد ان شاءلله خدا از سر تقصیرات همه ی ما بگذره... فردا چطور میتونیم جواب این شهدا رو بدیم... بارون شدیدتر شد... میگن دعا زیربارون مستجابه خدایا!!!... زیربارونت دعا میکنم  به دستان ‌گلی وقلب شکسته ی  مادری که دست به خاک فرزندش میکشه... به حق مظلومیت این شیر بچه ها  دررحمتت را به روی ماهم باز کن ... بعداز کلی دردودل کردن با شهدا سوار ماشین شدم و برگشتم خونه... ولی توی راه همش به غربت شهدای افغانستانی و پاکستانی فکر میکردم ... همیشه دوست داشتم گمنام باشم واسه همین بعداز رسیدن به خونه  شروع به نوشتن وصیت نامه کردم. بسم الرب الشهداء والصدیقین دلنوشته ای به رسم وصیت نامه خدایا ما بات, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها