به گزارش مشرق، شهید محمد بلباسی یکی از ۱۳ پاسداری بود که در نبرد خان طومان به درجه رفیع شهادت رسید؛ شهید والامقامی که هنوز فرزند کوچکش زینب را ندیده بود. همسر شهید مدافع حرم محمد بلباسی در اینستاگرام, ...ادامه مطلب
نم باران، عطرِ خاک را بلند کرده بود. با قدمهای آهسته رفت قطعه ۵۳، میعادگاه همیشگیاش. نسیمی ملایم بین سربندها خوش رقصی میکرد. نفس عمیقی کشید. بوی عطر عود و گلاب میآمد. سر مزارِ شهید رسول خلیلی ما, ...ادامه مطلب
بسم الله امشب تو شهید می شوی زیاده فرصت نمانده نمیخواهی تلفن را برداری و به خانه زنگ بزنی؟ حسن و فاطمه! منتظرند مهدی زینب...! من هم...! گفتم من دیدی؟ آخرش نتوانستم جلوی خودم را بگیرم من هم منتظرم...! دست بجُنبان مرد یک خانواده دل به تو داده اند و اینجا چشم به راهند زود از حال ما بپرس قبل از اینکه اَشقیا برای ریختن خون تو صف بکشند و به خط شوند قبل از, ...ادامه مطلب
گفتوگو با همسر شهید مدافع حرم اکبر زوار جنتی از شهدای پایگاه هواییT4؛ همسر شهید: لازم باشد پسرم را نیز فدا میکنم پیامی برای تروریستهای تکفیری دارم که: همسرم اکبر زوار جنتی فدا شد. اگر لازم باشد امیرعلی را هم در این راه فدا میکنم تا ادامهدهنده راه پدر شهیدش باشد. او را در راه اسلام و رضای خدا قربانی می کنم. گروه جهاد و مقاومت مشرق - بعد از شنیدن خبر شه, ...ادامه مطلب
امام حسین علیه السلام: مباداازکسانی باشی که ازگناه دیگران بیمناکندوازکیفرگناه خودآسوده خاطرند. روزت مبارک استوری همسر شهید سیاهکالی به مناسبت روز پاسدار @jamondegan, ...ادامه مطلب
سوریه رفتن مصطفی هم برای کمک به افراد نیازمند بود. دی ماه وهوا هم آنجا خیلی سرد بود در تماس تصویری که میگرفت میدیدیم که چندین لباس ضخیم روی هم پوشیده ولی میگفت امروز رفتم تمام سوخت مقر را جمع کردم و برای کمک به فلان منطقه بردیم. رزمندهها میگفتند حاجی هوا خیلی سرد است یخ میزنیم. حاجی میگفت: شما مردید و برای جنگ آمدهاید؛ تحمل کنید! این مردم نیازمندند , ...ادامه مطلب
حسن شمشادی خبرنگار واحد مرکزی خبر در صفحہ اینستاگرام خود نوشت: نامش هامان است، دو سالہ است، شش ماه بعد از شهادت بابا جانش منوچهر سعیدی، بہ دنیا آمده . بابایش مدافع حرمی است اهل قروه کہ خرداد ۹۴ در الرمادی عراق بہ شهادت رسید و پیکر سوختہ اش بہ میهن بازگشت. در حاشیہ مراسمی کہ صبح امروز در این شهر میهمان و سخنران بودم، با او آشنا شدم . دقایقی با مادر محترمش هم کلام شدم تا عرض ادبی کنم. همسر شهید از وضعیت روحی پسر بزرگش رادمهر گفت ؛ و گفت : رادمهر کلاس دوم است و جثہ ای نحیف دارد. یکی از همکلاسی هایش کہ هیکلی بزرگ تر از او دارد مدام اذیتش می کند... تا اینجای قضیہ همہ چیز عادی است و برای همہ بچہ ها بوده و هست و خواهد بود، اما چیز دیگری گفت کہ قلبم به درد آمد. همسر شهید گفت: آن دانش آموز، پدرش قاضی است و هر بار کہ پسرم را اذیت می کند می گوید: بابام قاضیه و اگہ چیزی بہ کسی بگی پدرتو در میاره! بچہ ام هربار خونہ میاد؛ بغض داره و بهونہ باباشو می گیره و می گہ ببرم سر خاک بابام ؛ میگہ من بابا ندارم کہ ازم حمایت کنہ... همسر شهید گفت چند بار این مسالہ تکرار شد، بہ مسئولان مدرسه گفتم گفتند ما کاری نمی تونیم بکنیم؛ واسہ همین خودم رفتم دم درِ خونہ قاضی و ازشون خواهش کردم کہ بہ پسرشون بگه کہ درست حرف بزنہ و مراقب رفتارش باشه اما فردای اون روز از دادگستری قروه منو احضار کردند و گفتند بہ چہ حقی رفتی , ...ادامه مطلب
همسر شهید محمد مسرور روز خواستگاری شرط کرد که اگر جنگ شود من میروم، منم گفتم اگر نروی مشکل دارم نه با رفتنت. ملاک انتخاب همسر هر دوی ما ایمان بود و تقوا. در قنوت هایم از خدا درخواست میکردم اللهم الرزقنا زوجا صالحا. این دعایی بود که مادرم به من یاد داده بود. همان روز اول از شهادت برایم گفت و دل مرا لرزاند و در پاسخ اشک ها و دل بی قرارم با شوخی میگفت: بادمجان بم افت نداره. ولی فهمیدم که مرد من مرد جهاد و جنگه. بعد از عقد موقتم نمیدانم از کدام شب ولی هر شب با هم برای زیارت قبور شهدای گمنام می رفتیم و باز هم از جبهه و شهادت گفت. صوت های شهید آوینی و جفیر 5 را روشن میکرد و هر دو گوش میدادیم و با این کارها دل مرا بی قرارتر می کرد. به اسم شهید گمنام علاقه داشت و به خاطر علاقه ی محمد به این اسم، برای من هم زیبا شده بود. تلگرام و واتساپ را بر روی کامپیوتر حوزه نصب کرده بود و اسم خودش رو محمد گمنام گذاشته بود و فقط کارهای فرهنگی میکرد. یادم است وقتی برای زیارت میرفتیم قسمتی مربعی مانند کنار قبرهای شهدای گمنام بود که ان قسمت را برای من تمیز میکرد و من انجا می نشستم و به کلمه ی قرمز شهید گمنامی که بر روی قبرها حک شده بود زل میزدم، سرم را که بلند میکردم میدیدم که محمد همین طور به من خیره شده و لبخند میزند. میگفتم چه شده؟چرا به من خیره شدی؟میگفت نمیتوانم به خانمم نگاه کنم؟یادم است یکبار به ای, ...ادامه مطلب
پیروزی جبهه مقاومت بار دیگر قدرت اسلام به جهانیان ثابت کرد روزهای خوب کودکیاش مقارن شده بود بادوران هشت سال دفاع مقدس مقدس و از آنجا که پدر لباس مقدس سپاه را بر تن داشت و دائما در حال ماموریت بود، محمد حسن هم از همان دوران با مفهوم جهاد و شهادت به خوبی آشنایی پیدا کرد. دوست داشت خودش هم مثل پدر لباس رزم به تن کند و جبهه برود اما سن و سالش کم بود. آرزوی دیرینه او برای شرکت در عرصه جهاد با دشمن در سال 94 وقتی برای اولین بار برای جنگ با نیروهای تکفیری به سوریه رفت تحقق یافت. گفتگوی ما با خانم «راضیه بیگلرینیا» همسر این شهید والا مقام را در ادامه میخوانید. شهید رجاییفر چند مرتبه به سوریه اعزام شدند؟ دو مرتبه. اولین بار دیماه سال نود و چهار بود که مدت 20 روز در حال مبارزه با دشمن بودند و بعد از این مدت به خاطر اینکه از ناحیه کتف مجروح شده بود برای معالجه و درمان به کشور برگشت. بار دوم چهاردهم فروردین سال نود و پنج بود که اعزام شد. نحوه شهادت ایشان را چگونه برای شما روایت کردهاند؟ همسرم در اعزام دوم بعد از 22 روز حضور در مناطق عملیاتی حلب، خان طومان و دیگر مناطق عملیاتی سوریه، روز پنجشنبه هفدهم اردیبهشت سال 95 در حالیکه نیروها در زمان نه صلح و نه جنگ بودند، مورد هجوم همه جانبه از جمله حملات انتحاری دشمنان به ظاهر مسلمان احرارالشام ، جیش الفتح ، داعش و... قرار گرفتند که به ه, ...ادامه مطلب
این روز ها خاطره تلاشهایت برای برگزاری عروسیمان در شب ولادت پیامبر مهربانی ها و امام صادق(ع) هر لحظه پررنگتر میشود.. و من شکر گزار خداوندم به خاطر امانتی چون تو و بر خود میبالم که خداوند مرا همسر چون تویی پاک و عاشق قرار داده.. من هر لحظه به یادت هستم تو نیز فراموشم نکن و سلام و درود بی پایانم را به مولایمان حسین برسان. من هنوز هم ندانستم سر راز مگویت را که: جشن وصالمان این چنین شبی ولادت امام صادق (ع) تاریخ شهادتت نیز مصادف بود با شهادت مولایمان امام صادق و چه شیرین سرنوشتی که تو نیز همانند ایشان به زهر کین دشمن این دنیای فانی را وداع گفتی.. و من اکنون با دلی پر از یاد تو سالگرد ازدواج قمریمان را در وجودم زنده میدارم. (همسر شهید حسین دارابی) @shahiddarabi, ...ادامه مطلب
بسم الله سلام بر تو ای شهید والامقام... سلام بر تو ای شتافته به عرش الهی... و سلام بر تو ای همسر عزیز تر از جانم... زبان قلم نتواند حال دلم را شرح دهد از فراق و دوری یار ... همان یاری که در چنین شبی با من پیمانی ابدی و آسمانی بست، و چندی نگذشت که خود نیز به اوج آسمان اروج کرد. امشب بیا و دستانم را در دستانت بگیر و مرا این بار تا خانه ی آسمانی خود بالا ببر تا بازهم ببینم آن چشمانی که افق نگاهش روحم را پرواز میداد... در آن روز ها که آماده ی رفتن میشدی حالی داشتی که از آن میترسیدم،حالت برایت بال میساخت و من از پرواز تو در حراس بودم،وتو بی قرار پرواز.... آخرش رزق شهادت را از عمه جان زینب(سلام الله علیها) گرفتی و به آرزوی پروازت رسیدی... گوارای وجودت ، آرام جانم... تو مرا برای زندگیت انتخاب کرد,دلنوشته ...ادامه مطلب
مهدی عزیزم، نسخه داعش درهم پیچیده شد و سوریه باز هم آزادی را در آغوش گرفت... این آزادی که گفتم و این نسخه پیچی، تنها در یک جمله نبود که وجب به وجب این کشور خون تورا و خون همرزمانت را برای آزادی در رگهای خود تزریق کرد... شما جان دادید و جان بخشیدید غیرت کردید تا حالا این شربت گوارا نوش همه ی مردمی باشد که وحشیان دد منش داعشی، جان و ناموس و خاکشان را تهدید کرده بود. مهدی جان، امروز نه سوریه بلکه ایران نیز به جشن ازادی نشسته زیرا که خوب میدانیم این دشمن غارتگر امده بود تا مرزها را درنوردد و تهدید خاکمان بود... شما مردانه ایستادگی کردید تا اخرین نفس، شجاعت را به بالاترین درجه رساندید. جان، بزرگترین سرمایه زندگیتان را دادید غیرت کردید، جسمتان را در غربتی بی مثال ، گمنام کوچه پس کوچه های سوریه ,دلنوشته ...ادامه مطلب
بسم الله الرحمن الرحیم فضل الله المجاهدین علی القاعدین اجراً عظیما سورهنساء _ آیه۹۵ خبر خوش پایان عمر شجره خبیث و ملعون داعش با فرماندهی سردار رشید اسلام و سرباز ولایت حاج قاسم سلیمانی دل همه خانواده های شهدا را خوشحال نمود و بهار ربیع مصادف شد با, ...ادامه مطلب
بمناسبت نابودی داعش و تقدیم به همسران مدافعان حرم-که شهادت روزیشون نبود-: نه خورده اسم همسرت به سر درِ همایشی نه مانده چهره ای از او به صفحه ی گزارشی برای او که انتخابش اقتدار میهن است تفاوتی نمیکند وطن فروش و داعشی فقط به فکر امنیت، فقط به فکر عزت,بمناسبت,مدافعان ...ادامه مطلب
سلام بر یاور غیور مولایمان حسین(ع) و مدافعین با غیرت حرم حضرت زینب (س) یار آسمانی ام این روز ها هوای حوصله ام چون پاییز ابریست..⛈ زمان در گذر است، ثانیه ها را انگار سردی نگاه من کند میکند⏰ و من هنوز هم قدم های رفته ات را به نظاره نشسته ام باز هم روز, ...ادامه مطلب