داستان یک مدافع حرم ۳

متن مرتبط با «نوشته» در سایت داستان یک مدافع حرم ۳ نوشته شده است

ازنوشته های شهیداحمدمشلب درفیسبوک

  • ازنوشته های شهیداحمدمشلب درفیسبوک هرگز شخصیتت رابراےکسی عوض نکن  کسےکه ازذات تو خوشش نیامد پس اولایق تونیست @AHMADMASHLAB1995, ...ادامه مطلب

  • دست نوشته آغشته به خون

  • دست نوشته آغشته به خون       شهید علی مصطفی حیدر مولای من! من بهشت را برای نعمت های جاودانه اش نمیخواهم، بلکه آن را به طمع چیزی بزرگتر میخواهم! مولای من! بهشت من همنشینی با اباعبدالله است... مدافـــع, ...ادامه مطلب

  • دلنوشته ای ازطرف فاطمه خانم برای بابا رحیم وعموها...

  • سلام بابا و رحیم و مهربون امشب شب یلداست بلندترین شب سال پس الان سه سال شبایی که بدون حضورشما سخت صبح شدیلدانبود؟؟ پس اگه امشب طولانی ترازشبهای دیگست سخت ترمیگذره برای و منوابجی حنانه ،ابجی زینب،داداش امیر, ...ادامه مطلب

  • نوشته های شهید مدافع حرم عباس وفائی

  • آخرین دست‌نوشته شهید مهدی موحدنیا

  • آخرین دست‌نوشته شهید مهدی موحدنیا شب قبل از اعزام به سوریه. این دومین دست‌نوشته منتشرشده می‌باشد. @jamondegan , ...ادامه مطلب

  • دلنوشته همرزم شهید مرتضی حسین پور شلمانی(قمی)

  • ‍ ‍ ‍ ‍ شنیدم پسرت هم بدنیا اومده . اسمشو گذاشتن علی همینطوری که خودت دوست داشتی.  داداش به تشنگی روزهای آخرت، نفسی بزن برام به لحظه های آخرت به اون یا حسین گفتنات نفسی بزن .  واقعا با رفتنت ضربه سختی زدی به همه  کجایی داداش که عراق کلا پاکسازی شده چقد بی خوابی کشیدی تو  قائم مقامیه  چقد تلاش کردی که انتهاری ها دیگه سمت حرم نیان چقد قشنگ بود خسته و کوفته میومدی کنار #حرم یه توسل میکردی و باز میرفتی کجایی داداش که #بوکمال و #دیرالزور آزاد شد. کجایی که وقتی رفتی،حاج قاسم گفت کاش من شهید شده بودمو حسین میموند.  با رفتنت خیلی ها ضربه خوردن کجایی که حسابی دلتنگتم  من که نه همه کسانی که تو رو میشناختن دلتنگتن  کجایی؟  ای کاش میشد کنارتون جون میدادم سختمه بعد شما بین اینهمه دنیا پرست به خوده بی بی  سختمه  کنار ارباب یاد منِ جامونده هم باش جاماندم لنوشته @be_yade_abouali  https://goo.gl/vK5eXQ, ...ادامه مطلب

  • دست‌نوشته شهیدمحمدرضافخیمی

  • تقاضادارم‌که مطیع رهبرانقلاب باشید نه درحرف بلکه درعمل اینگونه نباشد که به خاطرحرف این وآن وعده ای منحرف حرف ولی روی زمین بماند شهیدمحمدرضافخیمی سالروزشهادت  @jamondegan, ...ادامه مطلب

  • دلنوشته ای از زبان خواهر یک شهید...

  • جانانم آسوده خاطر برو خدا پشتو پناهت  صبر میکنم در این رهی که بانویم زینب صبر کرد همچون کوه پشتو پناهت میمامنم و خم به ابرو نخواهم آورد  این بزم خواهرانه ام را از عمه جان به ارث برده ام  به یاد دارم عمه جان بر رگ های بریده بوسه زد بیاد دارم عمه جان پیکر بیجان را نظاره کرد  و به یاد دارم که عمه جان از بالای تل چگونه تاب آورد و درس ایستادگی را بر ما ارزانی داشت.... این ها میراث من هستند و آغشته با گوشت و پوست و خون من شده اند اما... یک جای داستان را نیاموختم چگونه تاب آورم؟!... باشد ، اگر سر برادرم را عمه جان برای خود کنار گذاشته باشد حرفی نیست ، من بر رگ های حنجر بوسه خواهم زد اگر برادرم را اربن اربا کرده باشند حرفی نیست ، اورا در عبای مولایمان خواهم گذاشت اگر سه شعبه به او زده اند ناز نفس ,دلنوشته ...ادامه مطلب

  • دلنوشته همسر شهید مصطفی نبی لو

  • بسم الله سلام بر تو ای شهید والامقام... سلام بر تو ای شتافته به عرش الهی... و سلام بر تو ای همسر عزیز تر از جانم... زبان قلم نتواند حال دلم را شرح دهد از فراق و دوری یار ... همان یاری که در چنین شبی با من پیمانی ابدی و آسمانی بست، و چندی نگذشت که خود نیز به اوج آسمان اروج کرد. امشب بیا و دستانم را در دستانت بگیر و مرا این بار تا خانه ی آسمانی خود بالا ببر تا بازهم ببینم آن چشمانی که افق نگاهش روحم را پرواز میداد... در آن روز ها که آماده ی رفتن میشدی حالی داشتی که از آن میترسیدم،حالت برایت بال میساخت و من از پرواز تو در حراس بودم،وتو بی قرار پرواز.... آخرش رزق شهادت را از عمه جان زینب(سلام الله علیها) گرفتی و به آرزوی پروازت رسیدی... گوارای وجودت ، آرام جانم... تو مرا برای زندگیت انتخاب کرد,دلنوشته ...ادامه مطلب

  • دلنوشته همسر شهید ثامنی رادبه مناسبت نابودی داعش

  • مهدی عزیزم، نسخه داعش درهم پیچیده شد و سوریه باز هم آزادی را در آغوش گرفت... این آزادی که گفتم و این نسخه پیچی، تنها در یک جمله نبود که وجب به وجب این کشور خون تورا و خون همرزمانت را برای آزادی در رگهای خود تزریق کرد... شما جان دادید و جان بخشیدید غیرت کردید تا حالا این شربت گوارا نوش همه ی مردمی باشد که وحشیان دد منش داعشی، جان و ناموس و خاکشان را تهدید کرده بود. مهدی جان، امروز نه سوریه بلکه ایران نیز به جشن ازادی نشسته زیرا که خوب میدانیم این دشمن غارتگر امده بود تا مرزها را درنوردد و تهدید خاکمان بود... شما مردانه ایستادگی کردید تا اخرین نفس،  شجاعت را به بالاترین درجه رساندید. جان، بزرگترین سرمایه زندگیتان را دادید غیرت کردید، جسمتان را در غربتی بی مثال ، گمنام کوچه پس کوچه های سوریه ,دلنوشته ...ادامه مطلب

  • دلنوشته ای از مخاطبین وبلاگ برای شهید مهدی بیدی

  • سلام رفیق ، منم نارفیق  دیروز وقتی تصویرت را در ناوتیپ قشم دیدم هیچ باور نکردم که مهدی از بین ما رفته و به آنچه لیاقتش را داشت رسید . هنوز در بهت آن تصویر و کلمه جاوید الاثر بودنش مانذه ام سالها بود که خبری از او نداشتم . هیچ باور نمیکردم که با دی,دلنوشته,مخاطبین ...ادامه مطلب

  • دل نوشته ای از همسر شهید مدافع حرم حسین دارابی

  • سلام بر یاور غیور مولایمان حسین(ع) و مدافعین با غیرت حرم حضرت زینب (س) یار آسمانی ام این روز ها هوای حوصله ام چون پاییز ابریست..⛈ زمان در گذر است، ثانیه ها را انگار سردی نگاه من کند میکند⏰ و من هنوز هم قدم های رفته ات را به نظاره نشسته ام باز هم روز, ...ادامه مطلب

  • دلنوشته ای از هم پایگاهی های شهید مدافع حرم محمد رضا دهقان

  • بسم رب الشهداء نزدیک به دوسال از پرکشیدن رفیق عزیزمان محمد رضا دهقان می گذرد.  همان که با سکوتش به ما درس داد که برای قبولی در امتحان  کربلا و مقام قرب الهی باید سکوت کرد و در میدان عمل حرف حاضرشد. اردوهایی که افتخار قدم زدن با تو٬ یکی از اولیای الهی را داشتیم؛ یادواره هایی که با کمک تو مسجد باب الحوائج ع سلسبیل و کانون سلمان را آماده حضور مهمانان شهدا میکردیم . تو از همان اول هم در یادواره ها جور دیگر فعالیت میکردی. انگار خودت صاحب مجلس بودی واقعا همین طور بود ولی ما نفهمیده بودیم. همیشه در اوج خستگی های ناشی از کار؛ با انرژی و پشتکارت به مانیرو می دادی. یادش بخیر  زمستان سال قبل شهادتت بعد از اتمام یادواره شهدا، همه رفتیم پینت بال دهکده مقاومت برای تقدیر از بچه هایی که در یادواره ۹۳ زحمت کشیدند. آنجا چه لحظات شیرین و شادی را با هم داشتیم . اما آقا محمد رضای عزیز دوسال است که تو در کنار ما نیستی  و ما جلسات را در پایگاه بسیج برگزار می کنیم... اما بی تو... شهید محمد رضا دهقان امیری @shahid_dehghan1 ,دلنوشته,پایگاهی ...ادامه مطلب

  • دست نوشته ای از شهید جوادمحمدی

  • دست نوشته ای از شهید جوادمحمدی در سال 1378  دردفترچه خاطرات یکی از دوستانش به همراه عکس دوران نوجوانی او @jamondegan,نوشته,جوادمحمدی ...ادامه مطلب

  • دست نوشته داخل جیب شهید مرتضی عطایی

  • اگر چه بى کَس و تنها اگر چه غم زده ایم .همیشه از تو فقط با دروغ دم زده ایم .تو گرم آمدنى، بى خبر که ما بى تو .قرار جمعه ى این هفته را بهم زده ایم .میان سیرت و صورت چقدر فاصله است .فریب ما نخور آقا، انار سم زده ایم .برای دین خدا نیست، درد ما نان است .اگر به سینه و سر زیر این علم زده ایم .گناه ماست که این راه بر شما بسته ست .چه غربتى است براى شما رقم زده ایم .چو شمر و حرمله با هر گناه کردنمان .چه,نوشته,داخل,شهید,مرتضی,عطایی ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها