داستان یک مدافع حرم ۳

متن مرتبط با «مسرور» در سایت داستان یک مدافع حرم ۳ نوشته شده است

روایتى از شهید مدافع حرم محمد مسرور

  • بسم رب الشهداء و الصدیقین  دورى از ریا ... محمد در کارهایش خیلی خالص بود، در کارهایش خیلی بی ریا بود. بسیاری از کارهایی که محمد انجام می داد دور از چشم همه بود. شب ها که برای نماز شب بیدار می شد، در تاریکی و بدون سر و صدا می رفت توی اتاق و شروع به نماز خواندن می کرد. مادر می گفت: هر زمان نیمه شب از خواب بیدار می شدم می دیدم که محمد در تاریکی در اتاق نماز میخونه؛ می گفت: می رفتم چراغ را روشن می ,روایتى,مدافع,مسرور ...ادامه مطلب

  • خاطره ای ا ز شهید محمد مسرور

  • یک شب قبل از چهلمین روز شهادت محمد بود. همسرم و دخترم از خانه بیرون رفته بودند. و این زمینه‌ای شد برای من که تصمیم بگیرم عکس محمد را نقاشی کنم. وارد اتاق کارم شدم. در کمال ناباوری یکی از پوسترهای محمد را روی میز شهدا دیدم. در جمع عکس‌های شهدایی که روی میزم برای طراحی گذاشته شده بود. خیلی حال عجیبی, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها