داستان یک مدافع حرم ۳

متن مرتبط با «عطایی» در سایت داستان یک مدافع حرم ۳ نوشته شده است

رضا سنجرانی به دوستان شهیدش، مرتضی عطایی و حسن قاسمی دانا پیوست

  • رضا سنجرانی با  نام جهادی "کرار"، بسیجی مدافع حرم مشهدی در   نبرد با جبهه تکفیری‌ها در سوریه به دوستان شهیدش، مرتضی عطایی و حسن قاسمی دانا پیوست.,سنجرانی,دوستان,شهیدش،,مرتضی,عطایی,قاسمی,پیوست ...ادامه مطلب

  • دست نوشته داخل جیب شهید مرتضی عطایی

  • اگر چه بى کَس و تنها اگر چه غم زده ایم .همیشه از تو فقط با دروغ دم زده ایم .تو گرم آمدنى، بى خبر که ما بى تو .قرار جمعه ى این هفته را بهم زده ایم .میان سیرت و صورت چقدر فاصله است .فریب ما نخور آقا، انار سم زده ایم .برای دین خدا نیست، درد ما نان است .اگر به سینه و سر زیر این علم زده ایم .گناه ماست که این راه بر شما بسته ست .چه غربتى است براى شما رقم زده ایم .چو شمر و حرمله با هر گناه کردنمان .چه,نوشته,داخل,شهید,مرتضی,عطایی ...ادامه مطلب

  • تقدیم مدال قهرمانی به خانواده شهید اعطایی

  • سارا نوراللهی دارنده مدال طلا ونقره و کاپ تکنیکی ترین فایتر زن مسابقات بین المللی  کاراته ترکیه امروز باحضور در منزل شهید مدافع حرم احمد اعطایی مدال طلای خودرا به خانواده شهید تقدیم کرد. @jamondegan ,تقدیم,مدال,قهرمانی,خانواده,شهید,اعطایی ...ادامه مطلب

  • دستنوشته داخل جیب شهید مرتضی عطایی(ابوعلی)

  • اگر چه بى کس و تنها اگر چه غم زده ایم همیشه از تو فقط با دروغ دم زده ایم تو گرم آمدنى، بى خبر که ما بى تو قرار جمعه ى این هفته را بهم زده ایم میان سیرت و صورت چقدر فاصله است فریب ما نخور آقا، انار سم زده ایم برای دین خدا نیست، درد ما نان است اگر به سینه و سر زیر این علم زده ایم گناه ماست که این راه بر شما بسته ست چه غربتى است براى شما رقم زده ایم چو شمر و حرمله با هر گناه کردنمان چه زخم ها به دل اهل این حرم زده ایم خدا کند که شبیه نصوح توبه کنیم اگر خلاف شما حرف یا قلم زده ایم, ...ادامه مطلب

  • دست خط شهید عطایی

  • ,دست خط شهید چمران,دست خط شهید آوینی,دست خط شهدا ...ادامه مطلب

  • خاطره ای از شهید مرتضی عطایی۳

  • بسم رب الشهدا و الصدیقین  بعد از شهادت سید ابراهیم (مصطفی صدر زاده) تمام دغدغه ام این بود که چه کسی جانشین بر حق گردان عمار میشود؟گردانی که حالا اسم و رسمی برای خودش پیدا کرده بود.  گذشت تا اینکه یک روز در بهداری نشسته بودم،یکی از بچه های بهداری که مشهدی هم بود گفت :"ابوعلی"جانشین سید ابراهیم شد.  ابو علی را نمیشناختم؛خیلی دوست داشتم ببینم ابوعلی کیست؟کجاست؟و چه میکند؟...درذهن خود تصویری از او ساختم.  تا اینکه یک روز ابوعلی آمد."خوشرو و خوشبرخوردبود،با ظاهری ساده و خاکی.اولین عکس های یادگاری را همان روز با مرتضی(ابوعلی)گرفتیم.  زمان میگذشت؛و روز به رو,خاطره ای از شهید همت,خاطره ای از شهید,خاطره ای از یک شهید,خاطره ای از شهید بهشتی,خاطره ای از شهدا,خاطره ای از شهدای مدافع حرم,خاطره ای از شهید چمران,خاطره ای از شهید رجایی,خاطره ای از شهید مهدی باکری,خاطره ای از شهید خرازی ...ادامه مطلب

  • شهید مرتضی عطایی (ابوعلی) با نوجوانان شهرک نبل سوریه

  • https://telegram.me/joinchat/C9nfRDyiUT8EazsObYH3rA شهدای مدافع حرم قم,شهید مرتضی عطایی ...ادامه مطلب

  • انگشتر اهدایی به شهید عطایی

  • ابوعلى: "(١٢ اسفند ١٣٩٤)، برا بار سوم انگشتر حاجی رو کاسب شدم تو اون جمع فرماندهان نیرو و سفیر و ... چند نفر طلب انگشتر ازش کردن و نداد خدا میدونه بهش گفتم نه نگفت. پى نوشت: سردار حاج قاسم سلیمانى براى بار سوم انگشترى را به درخواست شهید مرتضى عطایى (ابوعلى) به ایشان اهدا مى کنند. انگشتر اهدایى این بار از نوع فیروزه بود. سردار با مشاهده انگشتر فیروزه اى در دستان شهید ابوعلى، مى فرمایند تا از دفترشان انگشتر دیگرى (شرف الشمس) را براى شهید بیاورند. این تصویر همان انگشتر شرف الشمس است. "دم عشق،دمشق"  @Labbaykeyazeinab, ...ادامه مطلب

  • تبریک آزادی نبل و الزهرا به شهید صدر زاده شهید عطایی

  • ابوعلى: "(١٤ اسفند ١٣٩٤): این گلدون با گل لاله رو خریدم واسه سر مزار سید"  پى نوشت:  شهید مرتضى عطایى (ابوعلى) بلافاصله پس از بازگشت به ایران بر سر مزار شهید مصطفى صدرزاده (سید ابراهیم) حاضر شده و همراه این گلدان در قالب دست نوشته اى زیبا بشارت آزادى سازى شهرهاى نبل و الزهرا را به برادر و رفیق خود مى دهد. متن دست نوشته به این شرح است: ... با دست مجروحم مى نویسم سلام نبودى که ببینى نبل و الزهرا آزاد شد پیروزى از آن حزب الله است جان دیگرى مى دهد، جان دلم خندیدنت جان من، جانى ببخشا بر دل بى جان من       "دم عشق،دمشق"                                          ابوعلی @Labbaykeyaze, ...ادامه مطلب

  • شهید مرتضی عطایی به روایت همرزمانش ۲

  • بسم الله الرحمن الرحیم ... پور حیدر بودن به اسم نیست، به رسم است ... یک توضیح کوتاه:  در شب حمله، زمانی که به انتظار فرمان آغاز و شنیدن صدای اسم رمز نشسته ای، کل زندگیت رو بارها و بارها مرور میکنی و هزاران بهانه و دلیل و برهان برای نرفتنت می یابی ... اگر از تمام وسوسه های دنیا خود را برهانی، در زمان آغاز عملیات پایت برای رفتن سنگین میشود، چنان که حتی با هول دادن هم تکان نمیخوری ... درسته، واقعیته، خوندین؟؟!!! حالا از شجاعت مردی بگم که نه تنها اولین نفر شروع به دویدن میکرد ... نه تنها خود اولین لبیک گو و فریادزن بود ... بلکه بارها و بارها در خط بدون سلاح میچرخید ... , ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها