فاطمه اصلا صحبت نمی کرد.مات ومتحیر بود.کنار مزار باباش نشسته بود.جمعیت خیلی زیاد بود.از اطراف فشار زیادی وارد می شد.احساس می کردم فاطمه الان دق می کنه ،شروع کردم باهاش به صحبت کردن،اصلا گریه نمی کرد ،همین من رو نگران می کرد.اصلا توجهی به حرف هایم نداشت.پیکر باباش کنارش بود.آقای سید رضا علیزاده رفتن شال سبزشون رو انداختند داخل مزار بعد داخل قبر دراز کشیدند این کار ایشون خیلی حال فاطمه رو بهتر کرد برگشت به من نگاه کرد گفت،مامان جای بابا دیگه خیلی خوب شد ،نرم شد.آقا سید شروع کردند به روضه خواندن، همون روضه ای که بابای فاطمه وخودفاطمه، خیلی دوست داشتن .روضه ی حضرت رقیه بود.فاطمه می دونست همیشه باباش با این روضه خیلی گریه می کرد دیدم فاطمه می زنه تو صورتش دستش رو گرفتم ،گفت ولم کن ،دارم به ج, ...ادامه مطلب
مجری تلویزیون المنار: همیشه سعی میکردم عاشورا و ماجرای حسین شهید و شمر لعین را تخیل کنم امروز دیدم و دیگر تخیل نخواهم کرد https://t.me/joinchat/AAAAADvEln-YF0bJQ-GHaQ ,امروز,دیدم,دیگر,تخیل,نخواهم ...ادامه مطلب
بعد از شهادت محمد، حال خیلی بدی داشتم. از طرفی پروژه من هم کامل نشده بود. با وجود زحمتهای شش ماههام هنوز به ویرایش نیاز داشت. دانشگاه هم از من تحویل پروژه را میخواست. با صحبت دوستان توانستند برای من یک ماه دیگر هم وقت بگیرند. من هم پروژهام را که موضوعش (تاثیر دفاع مقدس بر نقاشی امروز ایران) بو, ...ادامه مطلب
پدرم! دلم برای بودنت تنگ است، اما تنها قاب عکس توست که مرحم دل مجروح من است. می خواهم برایت از حسرت به زبان راندن کلمه بابا بگویم. راستی پدر، تا به حال راز یاد گرفتن کلمه بابا را گفته ام؟ خوب امروز این راز را آشکارا افشا می کنم. می خواستم زمانی که بر سر مزارت می آیم صدایت بزنم، می خواهم از روزهائ, ...ادامه مطلب
حرف های شنیدنی شهدا مادربرای رفتن به سوریه شرط گذاشت اگر نماز صبحهایش را اول وقت بخواند اجازه رفتن می دهد هیچ وقت ندیدم علی نماز صبحش قضا شود شهید مدافع حرم «علی جمشیدی» @shohada_like, ...ادامه مطلب