داستان یک مدافع حرم ۳

متن مرتبط با «دستم» در سایت داستان یک مدافع حرم ۳ نوشته شده است

اول، نیروهای زیر دستم و بعد خودم

  • شهید مدافع حرم حجت الاسلام محمد علی قلی زاده : حاج آقا مسئول نمایندگی ولی فقیه در ناحیه بود. قسمت نمایندگی 4 اتاق داشت و به خاطر کمبود تجهیزات به این رده 3 عددکولر به مرور زمان تحویل دادند. ایشون توی همه اتاقها بجز اتاق خودشون کولر نصب کردند و می گفتند: اول، نیروهای زیر دستم و بعد خودم. خیلی به ایشون می گفتند که شما مسئولید و مهمون و مراجعه کننده زیاد براتون میاد و زشته که کولر نداشته باشید  ولی,اول،,نیروهای,دستم,خودم ...ادامه مطلب

  • رفیق شهیدم دستم‌ را بگیر

  • بسم رب شهدا والصدیقین امروز شاهد شنیده هایی بودم از زبان شیخی از طبار فاطمیّون  آری از غلامان عباس میگفت از کسانی که عزت غلامی خود را نزد اربابشان با خون خود امضا کردند شیخ میگوید... در پانزدهم خرداد ماه بود آری همین تاریخ بود که در  مایر(شهری اطراف, ...ادامه مطلب

  • اول نیروهای زیر دستم و بعد خودم

  •  حاج آقا مسئول نمایندگی ولی فقیه در ناحیه بود. قسمت نمایندگی ۴ اتاق داشت و به خاطر کمبود تجهیزات به این رده ۳عدد کولر به مرور زمان تحویل دادند. ایشان در همه اتاق ها به جز اتاق خودشان کولر نصب کردند،  می گفت اول نیروهای زیر دستم و بعد خودم. خیلی به ایشان می گفتند که شما مسئول هستید و مهمان و مراجعه , ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها