ابوعلى کجاست؟ زندگى نامه خودگفته شهید مدافع حرم مرتضى عطایى (ابوعلى)؛ بسم رب الشهداء و الصدیقین "مقدمه، بخش اول" ... ابوعلی کجاست؟ این سؤال را سه دسته میپرسند: دستۀ اول داعشیها و فتنهگران تکفیری هستند که در عملیات بصرالحریر، عکس شاخص فاطمیون دستشان بود و دربهدر دنبال ابوعلی میگشتند. آنها مدام با ترس از اسرا میپرسیدند ابوعلی کجاست؟ دستۀ دوم دلبستگان به مذاکره و لبخند دشمناند که از رزم ابوعلی و امثال او متعجباند و درحال تمسخر. به اینها باشد، کل توان دفاعی کشور را تعطیل میکنند و ابوعلیها را تنها میگذارند. دستۀ سوم با افسوس و آرزو میگویند: «وَ لا تَحسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلوا فی سَبیلِ اللَّهِ أَمواتًا بَل أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقونَ» و افسوس میخورند و آرزو میکنند که مانند ابوعلی، روزیخور آستان الهی شوند و جاودانه بمانند! کتاب پیشِرو، حاصل ده ساعت گفتوگو با مرتضی عطایی (ابوعلی) از رزمندگان لشکر فاطمیون است. این مصاحبهها در مرداد ٩٥در شهر مشهد ضبط شد تا در کتاب خاطرات شهید مصطفی صدرزاده استفاده شود، اما با شهادت ایشان فرصتی برای چاپ خاطرات ابوعلی پیش آمد تا دستۀ اول و دوم و سوم، سؤالشان را دوباره بپرسند که «ابوعلی کجاست؟» مرتضى عطایى هستم، متولد ٤ اسفند ١٣٥٥ در مشهد مقدس. ما شش تا خواهر و برادر هستیم؛ سه تا خواهر و سه تا برادر و من هم فرزند دوم خانواده هستم. م, ...ادامه مطلب
بسم رب الشهداء و الصدیقین "پاتوق همیشگى، " ... خانه ما نزدیک حسینیه قمى بود. دیگ هاى مراسم را به موقع سحر بار مى گذاشتند. در خلوتِ سحر، ساعت دوى صبح به آنجا مى رفتم و دیگ را بار مى گذاشتیم. قبل از اذان صبح، حاج قاسم مى گفت: "آق مرتضى، من به حرم مى روم تا براى مجلس ظهر، آقا امام رضا [علیه السلام] را دعوت کنم." این ارادت حاج قاسم به امام رضا [علیه السلام] بر من هم تأثیر گذاشت و عشقِ خدمت به امام ,زندگى,خودگفته,مدافع,مرتضى,عطایى,ابوعلى؛بخش ...ادامه مطلب
بسم رب الشهداء و الصدیقین "پاتوق همیشگى، بخش چهارم" ... این جور وقت ها حاج قاسم دیگ شُله بار مى گذاشت و دو سه دیگ غذا درست مى کرد. من از یک روز قبل براى کمک پیش او مى رفتم. یا کمچه مى زدم [به هم زدن محتویات دیگ با قاشق یا ملاقه بزرگ] یا هر کار دیگرى که از دستم بر مى آمد، براى درست کردن غذا انجام مى دادم. تقریباً مشترى ثابت این جور کارها بودم و با حاج قاسم هم حسابى رفیق شده بودم. قدیمى هاى مشهد ,زندگى,خودگفته,مدافع,مرتضى,عطایى,ابوعلى؛بخش,چهارم ...ادامه مطلب
بسم رب الشهداء "روز عرفه" ... روز عرفه بود. [شهید محمد پورهنگ] حس و حال عجیبی داشت. تب کرده بود. تازه از بیمارستان مرخص شده بود اما حالش هنوز مساعد نبود. پزشکان نمىتوانستند علت مسمومیتش را تشخیص بدهند برای همین هم درمانها اثر نمىکرد. روی تخت دراز کشیده بود و درد داشت. گفت: خیلی برام دعا کن که امام حسین [علیه السلام] یه نگاه بهم کنه. دعای عرفه را که خواندیم موبایلش زنگ خورد. یک دفعه منقلب شد. ب,شهادت,مدافع,مرتضى,عطایى,ابوعلى,روایت,خاطره,مدافع,پورهنگ ...ادامه مطلب
بسم رب الشهداء و الصدیقین "پاتوق همیشگى، بخش سوم" ... آن هیئتِ سنتى از هیئت هاى دیگر متمایز بود. خاکى بودن و اخلاصى را که در آن هیئت و متولى آن مى دیدم، خیلى برایم جالب بود. به قول حاج قاسم، برخى مداحان در هیئت ها مى گویند حسین، سین، سین! در بعضى از هیئت ها هم افرادى براى چشم و هم چشمى، کارهایى مى کردند یا اینکه با شیوه هاى جدید، مداحى مى کردند و من اصلاً با آنها صفا نمى کردم؛ براى همین هر دوشن,زندگى,خودگفته,مدافع,مرتضى,عطایى,ابوعلى؛ ...ادامه مطلب
شهید مدافع حرم مرتضى عطایى (ابوعلى) به روایت همرزمان "بخش ششم"؛ بسم الله الرحمن الرحیم با سرعت داشت میرفت، هیچی بهم نگفته بود که کجا میره ... خیلی نگرانش بودم و پشت بی سیم چند بار پیجش کردم ... جواب نداد، دلم شکست و گفتم حتماً بابت کار اون دفعه ازم ناراحته ... ولی من که میشناختمش اون دلش خیلی بزرگ تر از این حرفها بود که کینه ای از کسی به دل بگیره ... همون لحظه چند نفر دیگه صداش کردن و جواب اونها رو هم نداد ... گفتم پس خیالت راحت فلانى، از دست تو شاکی نیست ... چند ساعتی گذشت و دیدم اومد و پریشان و بهم ریخته ... کجا بودی حاجی؟؟؟!!!!! چند تا شهید داشتیم و از رفقا بودن ... چ,شهید مدافع حرم,شهید مدافع حرم مهدی عسگری,شهید مدافع حرم عباس دانشگر,شهید مدافع حرم مهدی طهماسبی,شهید مدافع حرم علی نظری,شهید مدافع حرم عباسعلی علیزاده,شهید مدافع حرم مجید قربانخانی,شهيد مدافع حرم,شهید مدافع حرم حضرت زینب,شهید محمدحسین مرادی مدافع حرم ...ادامه مطلب