داستان یک مدافع حرم ۳

ساخت وبلاگ
بسم الله قربتا الی لله ساندیس خورای بهشتی... آخر راهپیمایی بود که محمد رو دیدم. خنده ام گرفت. از خوشحالی اینکه دیدمش. داشت نگاهم میکرد. داشت نگاهمون میکرد. درسته که یه ماکت اسفنجی بود، اما روحی که داخل نگاهش بود رو میشد حس کنی. با رفقای شهیدش داشت به ما نگاه میکرد. انگار مراقبمون بودن، مراقب انقلاب. خوشحال شدم دیدمش. میخواستم برم جلو و دست بندازم روی شونه اش و عکس بگیرم باهاش، اما دور و برش شلوغ بود. دختر و پسر بچه های کوچک با یه ذوقی دور محمد و رفقاش رو گرفته بودن و باهاشون عکس مینداختن. ومحمد و رفقاش با لب خندون به نسلی که قرارِ لباس فرج رو تن بکنن نگاه میکردن و باهاشون عکس مینداختن. و حتما محمد و رفقاش برای نسلی که داره میاد، همون زین الدین و کاظمی و دقایقی و باکری هایی هستن که محمد و رفقاش عمری اونا رو به عنوان الگو انتخاب کردن. نسل مراقبان انقلاب ادامه داره.... ساندیس خورا به صف موعد مبارزه داره میرسه بوی فرج داره میاد آماده باشید که به هل من ناصر امام باید لبیک بگیم، مثل محمد و رفقاش. آماده باشیم... یاعلی شهیدمحمدمعافی @bi_to_be_sar_nemishavadd داستان یک مدافع حرم ۳...
ما را در سایت داستان یک مدافع حرم ۳ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1modafeharamd بازدید : 250 تاريخ : دوشنبه 23 بهمن 1396 ساعت: 20:15


تولدامسال باتوحال دیگری دارد...

@ahmadmashlab1995

داستان یک مدافع حرم ۳...
ما را در سایت داستان یک مدافع حرم ۳ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1modafeharamd بازدید : 234 تاريخ : دوشنبه 23 بهمن 1396 ساعت: 20:15

در این زمـــانه ڪہ شرطِ حیات نیرنگ است  دلم برایِ رفیقان با وفـا تنگ استرفاقت تا بهشت شهید مدافع حرم جاسم حمید بر مزار رفیق شهیدش  مصطفی رشیدپور گلزار شهدای اهواز  @jamondegan داستان یک مدافع حرم ۳...
ما را در سایت داستان یک مدافع حرم ۳ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1modafeharamd بازدید : 263 تاريخ : دوشنبه 23 بهمن 1396 ساعت: 20:15

ابوعلى کجاست؟ زندگى نامه خودگفته شهید مدافع حرم مرتضى عطایى (ابوعلى)؛ بسم رب الشهداء و الصدیقین "مقدمه، بخش اول" ... ابوعلی کجاست؟ این سؤال را سه دسته می‌پرسند: دستۀ اول داعشی‌ها و فتنه‌گران تکفیری هستند که در عملیات بصر‌الحریر، عکس شاخص فاطمیون دستشان بود و دربه‌در دنبال ابوعلی می‌گشتند. آنها مدام با ترس از اسرا می‌پرسیدند ابوعلی کجاست؟ دستۀ دوم دلبستگان به مذاکره و لبخند دشمن‌اند که از رزم ابوعلی و امثال او متعجب‌اند و در‌حال تمسخر. به اینها باشد، کل توان دفاعی کشور را تعطیل می‌کنند و ابوعلی‌ها را تنها می‌گذارند. دستۀ سوم با افسوس و آرزو می‌گویند: «وَ لا تَحسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلوا فی سَبیلِ اللَّهِ أَمواتًا بَل أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقونَ» و افسوس می‌خورند و آرزو می‌کنند که مانند ابوعلی، روزی‌خور آستان الهی شوند و جاودانه بمانند! کتاب پیشِ‌رو، حاصل ده‌ ساعت گفت‌وگو با مرتضی عطایی (ابوعلی) از رزمندگان لشکر فاطمیون است. این مصاحبه‌ها در مرداد‌ ٩٥در شهر مشهد ضبط شد تا در کتاب خاطرات شهید مصطفی صدرزاده استفاده شود، اما با شهادت ایشان فرصتی برای چاپ خاطرات ابوعلی پیش آمد تا دستۀ اول و دوم و سوم، سؤالشان را دوباره بپرسند که «ابوعلی کجاست؟» مرتضى عطایى هستم، متولد ٤ اسفند ١٣٥٥ در مشهد مقدس. ما شش تا خواهر و برادر هستیم؛ سه تا خواهر و سه تا برادر و من هم فرزند دوم خانواده هستم. م داستان یک مدافع حرم ۳...
ما را در سایت داستان یک مدافع حرم ۳ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1modafeharamd بازدید : 249 تاريخ : دوشنبه 23 بهمن 1396 ساعت: 20:15

تاخون دررگهایمان جاری است وتاجوانهایی فداڪار، دراین سرزمینِ الهـی هستند دست درازی بہ این ڪشورمحال است شهید محمدرضا دهقانراهپیمایی۲۲بهمن @jamondegan ┄ داستان یک مدافع حرم ۳...
ما را در سایت داستان یک مدافع حرم ۳ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1modafeharamd بازدید : 254 تاريخ : دوشنبه 23 بهمن 1396 ساعت: 20:15


بسم رب الشهداء و الصدیقین

مدافع حرم سید مهدی موسوی در راه دفاع از حرم حضرت زینب (س) در سوریه منطقه ی عملیاتی  کمال به فیض شهادت نائل آمد. پیکر دست داعش میباشد برای بازگشت پیکر دعا کنید

@modafeon

داستان یک مدافع حرم ۳...
ما را در سایت داستان یک مدافع حرم ۳ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1modafeharamd بازدید : 236 تاريخ : دوشنبه 23 بهمن 1396 ساعت: 20:15

ولادت : ۱۳۷۰/۱۱/۱۹ شهادت: ۱۳۹۵/۰۷/۰۷  شهید سجاد زبرجدی  مدافع حـرم  تولدت مبارڪ مردآسمانے مزارشهید:قطعه۵۰ بهشت زهرا(س) روحمان بایادش شاد باذکرصلوات داستان یک مدافع حرم ۳...
ما را در سایت داستان یک مدافع حرم ۳ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1modafeharamd بازدید : 255 تاريخ : شنبه 21 بهمن 1396 ساعت: 21:17

پیشانى بر خاک پیکرى غرق به خون ... سرى سربه‌زیر است و دلى «سربلند» است در برابر زینب [سلام الله علیها] ...  عکس نوشت: پیکر مطهر شهید مدافع حرم عباس کردانى، شهادت ١٩ بهمن ١٣٩٤  @labbaykeyazeinab داستان یک مدافع حرم ۳...
ما را در سایت داستان یک مدافع حرم ۳ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1modafeharamd بازدید : 266 تاريخ : شنبه 21 بهمن 1396 ساعت: 21:17


جرعه ای از شهیدمدافع حرم رضا عباسی:

(هرگز نماز را ترک نکنید و برای نماز بهانه نیاورید)

@modafeonharem

داستان یک مدافع حرم ۳...
ما را در سایت داستان یک مدافع حرم ۳ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1modafeharamd بازدید : 266 تاريخ : شنبه 21 بهمن 1396 ساعت: 21:17

بازخوانی رشادت‌های شهید مدافع حرم از زبان همسرش؛ شجاعتی که باعث تحقیر داعش شد     بعد از خواندن نماز و زیارت عاشورا از همرزمانش خداحافظی کرد و حلالیت گرفت انگار می‌دانست فردا قرار است به جمع یاران شهیدش بپیوندد. می‌گفت: فردا با چهره‌ای خونین به ملاقات خدا می‌روم. برای سرزدن سپیده دمی که قرار بود او را به وصال حضرت دوست پیوند دهد لحظه شماری می‌کرد و فردای آن روز مرغ وجودش به اعلی علیین پرواز کرد. روایت مختصری از زندگی شهید سید محسن حسینی را از بیان همسرش مرضیه حسینی در ادامه مرور می‌کنیم.   در ابتدا کمی در مورد شهید صحبت کنید؟    خانواده شهید حسینی حدودا چهل سال پیش از افغانستان به ایران آمده و ساکن مشهد شدند. شهید فرزند دوم خانواده بود که سال 67 به دنیا آمد و تا مقطع سیکل ادامه تحصیل داد و سپس مشغول کار شد.  در سن 22 سالگی با هم ازدواج کردیم و حاصل هفت سال زندگی مشترک ما دو دختر به نام‌های نَعمه و فاطمه کوثر است. از زمانی که دو تا از برادرهای آقا سید برای دفاع از حرم به سوریه رفتند او هم بی‌قرار رفتن شده بود و پنجم تیرماه همین امسال به شهادت رسید.  آشنایی شما با همسرتان چگونه شکل گرفت؟   قبل از ازدواج خواب دیده بودم که یک نفر در حرم امام رضا(ع) به من یک کبوتر داد و گفت از این کبوتر مراقبت کن تا بال و پر در بیاورد. من هم آن کبوتر را گرفتم. بعد از مدتی آقا سید به خواستگاری من آمد داستان یک مدافع حرم ۳...
ما را در سایت داستان یک مدافع حرم ۳ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1modafeharamd بازدید : 277 تاريخ : شنبه 21 بهمن 1396 ساعت: 21:17

برای شهدای مدافع حرم حضرت زینب سلام الله علیها که خود را به قافله‌ی عاشورایی امام حسین علیه السلام رساندند: شد بسته راه تابش چشمان دیگری... بر سینه آمده غم هجران دیگری... لبریز گریه‌ایم که از سمت آسمان... نازل شده‌ست سوره‌ی باران دیگری... رفتی که باز راه نیفتند بی پناه... با دست‌های بسته اسیران دیگری... رفتی که چشم دشت نبیند رها شده‌ست... در دست باد موی پریشان دیگری... سر داده‌ای که باز نبینی، به روی نی... رفته‌ست پیش چشم تو قرآن دیگری... می‌شد هزار بار فدای مسیر دوست... در پیکر تو بود اگر جان دیگری... می‌خواستی که سر نگذاری به وقت مرگ... جز دامن حسین به دامان دیگری... در امتداد راه شهیدان کربل...ا دارد حسین فاطمه یاران دیگری... یک لحظه هم سلاح تو روی زمین نماند... دارد حرم همیشه نگهبان دیگری... التماس دعا.الاحقرابوعلی@labbaykeyazeinab داستان یک مدافع حرم ۳...
ما را در سایت داستان یک مدافع حرم ۳ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1modafeharamd بازدید : 244 تاريخ : شنبه 21 بهمن 1396 ساعت: 21:17

همرزمان پسرم می‌گویند وقتی نیروی‌های کمکی نیامدند، سیدرضا قبول نکرد که به عقب برگردد و از فرمانده خواست بماند چون نیروها به حضورش نیاز داشتند.  فرمانده داشت رصدش می‌کرد؛ سید اینقدر پیشروی کرد که در درگیری‌ها و تیراندازی‌های دشمن تیر به قلبش اصابت کرد، افتاد و زمینگیر شد. فرمانده زد به سرش و گفت یا ابوالفضل سید شهید شد؛ ۱۰ دقیقه گذشت و حرامی‌ها آمدند و پیکر پسرم را با خودشان کشان‌کشان بردند. راوی مادر شهید سید رضا حسینی شهید مدافع حرم @modafeonharem داستان یک مدافع حرم ۳...
ما را در سایت داستان یک مدافع حرم ۳ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1modafeharamd بازدید : 264 تاريخ : شنبه 21 بهمن 1396 ساعت: 21:17

داستان یک مدافع حرم ۳...
ما را در سایت داستان یک مدافع حرم ۳ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1modafeharamd بازدید : 292 تاريخ : شنبه 21 بهمن 1396 ساعت: 21:17

آنقدر حسرت اغوش تو دارم که نگو... فرزند شهید مدافع حرم علی اکبر عربی آقا محمد مصباح دلتنگ آغوش پدر... مُجاٰوِراٰنِ ڪَریٖمِہ ... مُداٰفِعاٰنِ عَقیٰلِہ" https://t.me/joinchat/C9nfRDyiUT9Ge3dS7KO61 داستان یک مدافع حرم ۳...
ما را در سایت داستان یک مدافع حرم ۳ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1modafeharamd بازدید : 243 تاريخ : پنجشنبه 19 بهمن 1396 ساعت: 2:12

زهرا؛ دختر شهید زائرشاه قهرمان بی‌ادعا دلش هنوز هم گرم بودن بابا جمشید است. بابایی مهربان که رفتنش برای همه درس بود و برای فاطمه افتخار. زهرا این روزها هر کجا که پا می‌گذار نگاهش به عکس بابا گره می‌خورد. چرا که در و دیوار محله کوچکشان مزین به عکس شهدای مدافع حرم شده است. امروز همه مردم شهر از رشادت‌های شهدای مدافع می‌گویند و دنیا مات و مبهوت حماسه آفرینی آنهاست. حماسه‌ای که پایه‌های کاخ استکبار را به لرزه در آورد و نام داعش را برای همیشه به زباله‌دان تاریخ انداخت. حالا زهرا از اینکه دختر یک شهید مدافع حرم است به خود افتخار می‌کند و نام بابا را با غرور به زبان جاری می‌کند. بابایی که به حکم آیه قرآن زنده است و هیچوقت او را تنها نمی‌گذارد. زهرا هر روز گرد و غبار از قاب عکس بابا می‌زداید و با او پیمانی دوباره می‌بندد و قول می‌دهد تا زنده است مثل او رزمنده و مدافع باشد و اگر افتخار مدافع حرم زینب(س) نصیب بابا شد، او هم مدافع حجاب زینبی باشد و راه پدر شهید و به خون خفته‌اش را ادامه بدهد. آری این روزها بابا در کنار زهرا نیست که پای تمرین‌های علوم و ریاضی‌اش بنشیند و در درس‌ها به او کمک کند. ولی او یک درس را خوب به دختر و همه بچه‌های شهر یاد داد. او به همه آنها آموخت که می‌توان آرام و بیادعا بود ولی قهرمان روزگار. داستان یک مدافع حرم ۳...
ما را در سایت داستان یک مدافع حرم ۳ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1modafeharamd بازدید : 272 تاريخ : پنجشنبه 19 بهمن 1396 ساعت: 2:12

اولین بار در منزل یکی از آشنایان در سال ۱۳۹۲ بود که او را دیدم.  آمده بود تا با بعضی از دوستان در مورد انقلاب اسلامی، مذهب تشیع، امامان معصوم، دفاع از کیان مسلمین جهان و دفاع از حرم بی بی دو عالم حضرت زینب(س) و رقیه(س) جلسه ای داشته باشد.  سخنانش  بی آلایش اما پر محتوا بود.   وی بسیار ساده اوضاع و احوال جهان اسلام و غرب خصوصا منطقه را بازگو میکرد.  اینکه وضعیت چگونه است؟ تکلیف ما چیست؟  او از اهداف وآرزوهایش صحبت میکرد.  تمام تلاشش را میکرد تا متوجه اهمیت قضیه شویم  وصد البته او را بفهمیم و درک کنیم وهمراهش باشیم.   مردی با وقار و خاکی که صحبتهایش پر شور اما قابل تعمق بود. همین امر مرا وا داشت که تامل کنم و در مورد سخنانش تفکر نمایم. ۶ ماه گذشت تا وارد فاطمیون شدم، با ورود گروه ما، فاطمیون کم کم مستقل و تبدیل به یک گردان شد.  ( فاطمیون در ابتدا با گروه های دیگر در جبهه مقاومت همکاری میکرد وعملا از نظر عملیاتی و تجهیزات مستقل نبود) آن مرد همان ابوحامد فرمانده تیپ فا‌طمیون،   مردی استوار و محکم بااندیشه بلند بود. او در حال زندگی میکرد و در آینده غوطه ور بود. مردی متواضع و خاکی که اکثر رزمندگان متحیر می ماندند و باورشان نمیشد که ابو حامد همان فرمانده، ایشان هستند. استادی که مرد خدا بود و نماز اول وقتش هیچگاه فراموش نمیشد، حضورش مایه تسلی و قوت رزمندگان  و مایه غرور شیر بچه های افغا داستان یک مدافع حرم ۳...
ما را در سایت داستان یک مدافع حرم ۳ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1modafeharamd بازدید : 210 تاريخ : پنجشنبه 19 بهمن 1396 ساعت: 2:12

کاش اندکی،مثل شما قلب هامان تحت تسخیر خدا بود! تا گام هایمان اینگونه زمین گیر نشود...! شهید مدافع حرم علی محمد قربانی شهادت ١٩بهمن ٩۴  @jamondegan ┄ داستان یک مدافع حرم ۳...
ما را در سایت داستان یک مدافع حرم ۳ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1modafeharamd بازدید : 213 تاريخ : پنجشنبه 19 بهمن 1396 ساعت: 2:12


اهواز

 @jamondegan

┄┅┄

داستان یک مدافع حرم ۳...
ما را در سایت داستان یک مدافع حرم ۳ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1modafeharamd بازدید : 255 تاريخ : پنجشنبه 19 بهمن 1396 ساعت: 2:12

حسن شمشادی خبرنگار واحد مرکزی خبر در صفحہ اینستاگرام خود نوشت: نامش هامان است، دو سالہ است، شش ماه بعد از شهادت بابا جانش منوچهر سعیدی، بہ دنیا آمده . بابایش مدافع حرمی است اهل قروه کہ خرداد ۹۴ در الرمادی عراق بہ شهادت رسید و پیکر سوختہ اش بہ میهن بازگشت. در حاشیہ مراسمی کہ صبح امروز در این شهر میهمان و سخنران بودم، با او آشنا شدم . دقایقی با مادر محترمش هم کلام شدم تا عرض ادبی کنم. همسر شهید از وضعیت روحی پسر بزرگش رادمهر گفت ؛ و گفت : رادمهر کلاس دوم است و جثہ ای نحیف دارد. یکی از همکلاسی هایش کہ هیکلی بزرگ تر از او دارد مدام اذیتش می کند... تا اینجای قضیہ همہ چیز عادی است و برای همہ بچہ ها بوده و هست و خواهد بود، اما چیز دیگری گفت کہ قلبم به درد آمد. همسر شهید گفت: آن دانش آموز، پدرش قاضی است و هر بار کہ پسرم را اذیت می کند می گوید: بابام قاضیه و اگہ چیزی بہ کسی بگی پدرتو در میاره! بچہ ام هربار خونہ میاد؛ بغض داره و بهونہ باباشو می گیره و می گہ ببرم سر خاک بابام ؛ میگہ من بابا ندارم کہ ازم حمایت کنہ... همسر شهید گفت چند بار این مسالہ تکرار شد، بہ مسئولان مدرسه گفتم گفتند ما کاری نمی تونیم بکنیم؛ واسہ همین خودم رفتم دم درِ خونہ قاضی و ازشون خواهش کردم کہ بہ پسرشون بگه کہ درست حرف بزنہ و مراقب رفتارش باشه اما فردای اون روز از دادگستری قروه منو احضار کردند و گفتند بہ چہ حقی رفتی داستان یک مدافع حرم ۳...
ما را در سایت داستان یک مدافع حرم ۳ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1modafeharamd بازدید : 226 تاريخ : پنجشنبه 19 بهمن 1396 ساعت: 2:12

برگے ازدفترخاطرات   شهید عسکر زمانی  نگاشتہ شده درسوریہ  چے میشہ روےقبرمن   نوشته شه یہ روز    شهیـدراه ڪربلا    مدافع حـرم  عسگر زمانی ولادت ۷۲/۱۱/۲۵ شهادت ۹۴/۱۱/۱۶  @jamondegan داستان یک مدافع حرم ۳...
ما را در سایت داستان یک مدافع حرم ۳ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1modafeharamd بازدید : 244 تاريخ : پنجشنبه 19 بهمن 1396 ساعت: 2:12