اولین بار در منزل یکی از آشنایان در سال ۱۳۹۲ بود که او را دیدم.
آمده بود تا با بعضی از دوستان در مورد انقلاب اسلامی، مذهب تشیع، امامان معصوم، دفاع از کیان مسلمین جهان و دفاع از حرم بی بی دو عالم حضرت زینب(س) و رقیه(س) جلسه ای داشته باشد.
سخنانش بی آلایش اما پر محتوا بود.
وی بسیار ساده اوضاع و احوال جهان اسلام و غرب خصوصا منطقه را بازگو میکرد.
اینکه وضعیت چگونه است؟
تکلیف ما چیست؟
او از اهداف وآرزوهایش صحبت میکرد.
تمام تلاشش را میکرد تا متوجه اهمیت قضیه شویم
وصد البته او را بفهمیم و درک کنیم وهمراهش باشیم.
مردی با وقار و خاکی که صحبتهایش پر شور اما قابل تعمق بود.
همین امر مرا وا داشت که تامل کنم و در مورد سخنانش تفکر نمایم.
۶ ماه گذشت تا وارد
فاطمیون شدم،
با ورود گروه ما، فاطمیون کم کم مستقل و تبدیل به یک گردان شد.
( فاطمیون در ابتدا با گروه های دیگر در جبهه مقاومت همکاری میکرد وعملا از نظر عملیاتی و تجهیزات مستقل نبود)
آن مرد همان ابوحامد فرمانده تیپ فاطمیون،
مردی استوار و محکم بااندیشه بلند بود.
او در حال زندگی میکرد و در آینده غوطه ور بود.
مردی متواضع و خاکی که اکثر رزمندگان متحیر می ماندند و باورشان نمیشد که ابو حامد همان فرمانده، ایشان هستند.
استادی که مرد خدا بود و نماز اول وقتش هیچگاه فراموش نمیشد،
حضورش مایه تسلی و قوت رزمندگان
و مایه غرور شیر بچه های افغا داستان یک مدافع حرم ۳...
ما را در سایت داستان یک مدافع حرم ۳ دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : 1modafeharamd بازدید : 210 تاريخ : پنجشنبه 19 بهمن 1396 ساعت: 2:12